حضرت عبدالبهاء مثل اعلای دیانت بهائی

مجموعه مناجاتهاو الواح حضرت عبدالبهاء

《 لوح حضرت عبدالبهاء 》

《هوالابهی》

جناب محمد کریم علیه بهاءالله الابهی ملاحظه نمایند.

ای ناظر به منظر اکبر الیوم افق وجود به کوکبی تابان گردد که انوارش اعِلاء کلمه الله و اشراقش نشر نفحات حضرت کبریا. حرارتش، نار محبت الله، مطلعش صبح هُدی، پس ای دوستان الهی و ای یاران معنوی وقت امید است. نومید مشوید، زمان رجاء و حصول آمال است. مایوس و مبتلا نگردید. شمعون صفا، یعنی پطرس اکبر حضرت عیسی، شخص
صیّادی بود، و سلمان فارسی شخص دلّالی. شمعون جهانی را مفتون نمود و سلمان جمعی را مظاهر آیات رحمان کرد. پس همّت را عظیم و مقاصد را جلیل نمائید تا امکان را
از خاور تا باختر روشن و نورانی نمائید. عبدالبهاء ع

سفینهُ عرفان ج ۱۰ ص ۲۰


《هوالله》

ای عاشق روی بهاء توجه به ملکوت غیب جبروت کن و بگو:

ای هادی ابرار،
ای واقف اسرار،
ای مونس اخیار، جانم به فدایت.
ای دلبر دلجو،
ای سرور خوشخو،
ای گلرخ مهرو، جانم به فدایت.
حاجت تو بدانی‌، هر چند نهانی، در هر دم و آنی جانم به فدایت، جانم به فدایت. ع ع

تلاوت : جناب شاهرخ سنائی

معارف امری: حضرت عبدالبها
http://hessamibooks.blogspot.com/2011/03/blog-post_10.html


《هو الابهی》

ای پروردگار اين بنده درمانده را در کهف منيعت مأوی ده و در ملاذ رفيعت مسکن بخش شمع روشنی در قلبش بر افروز و چشمه سلسبيلی از دلش جاری کن ابواب فيض بر رخش برگشا و اسرار غيب به فؤادش الهام فرما توئی نصير توئی ظهير توئی مُجير توئی دستگير چون به تو پردازيم از همه چيز آزاديم چون به پيمان و ايمان تو ثابت و استواريم از غير تو بيزاريم پروردگارا رحم کن استقامت بخش . ع ع

مجموعه مناجاتهای حضرت عبدالبهاء
ناشر: موسسه ملّی مطبوعات امری آلمان- ص۱۶

اجرا : بانو نوشین


هوالله
ای امۃ الله محزون مباش دلخون مباش، به عنایت جمال قدم روحی لاحبائه الفدا خوشنود باش. آن بندۀ درگاه جمال مبارک خوش بخت و سعید بود و خوش طالع و عبد مُنیب، در ظل عنایت مدت حیات آرمیده و از جام موهبت نوشیده و به مقصود عالم رسیده، عاقبت با کمال تضرع و ابتهال به افق اعلی صعود نمود، دیگر چه موهبتی اعظم از این است، اگر کسی به چنین حالتی از این عالم برود، حی است نه مرده، جان یافته نه جان باخته، روشن شده نه خاموش در خاطره ها باقیمانده نه فراموش.
اگر کسی به چنین موهبتی صعود نماید باید شادی کرد نه سوگواری، خنده نمود نه زاری و اگر چنانچه محزون شدی که بی پدر ماندی غصه مخور اگر او رفت من به جای او پدرم و انشاءالله مهربانترم. ع ع

بشارة الانوار – چاپ چهارم ص ۳۰۴


هُوالابهی

ای پروردگار، مستمندانيم مرحمتی کن و فقيرانيم از بحرِ غَنا نصيبی بخش، محتاجيم علاجی ده، ذليلانيم عزّتی ببخش، جميع طيور و وحوش از خوانِ نعمتت روزی‌خوار و جميع کائنات از فيض عنايتت بهره بَردار، اين ضعيف را از فيضِ جليل محروم مفرما و اين ناتوان را از توانائی خويش عنايتی بخش، رزق يومی را رايگان ده، معيشت ضروری را برکتی احسان فرما تا مستغنی از دونِ تو گرديم و به‌کلّی به ياد تو افتيم، راه تو پوئيم روی تو جوئيم راز تو گوئيم. توئی توانای مهربان و توئی رازق عالم انسان. ع ع


《 هوالله 》

پاک یزدانا تائیدی بخش و توفیقی عنایت فرما، تا بیگانه و خویش فراموش کنیم و از هر ذکری خاموش گردیم، و از نسائم ریاض تقدیست به جوش و خروش آئیم، ای پروردگار،
بنده خویش را آیتی باهره فرما و رایتی مشتهره نجمی بازغ کن و کوکبی بارق هر دردی را درمان کن و هر زخمی را مرحم لطف و احسان هر جمعی را شمع روشن کن و در هر انجمنی طوطی خوش سخن . ع ع

مجموعه مناجاتهای حضرت عبدالبهاء
جلد۳- ص۸۳


《 هوالله 》

پاک یزدانا تائیدی بخش و توفیقی عنایت فرما، تا بیگانه و خویش فراموش کنیم و از هر ذکری خاموش گردیم، و از نسائم ریاض تقدیست به جوش و خروش آئیم، ای پروردگار،
بنده خویش را آیتی باهره فرما و رایتی مشتهره نجمی بازغ کن و کوکبی بارق هر دردی را درمان کن و هر زخمی را مرحم لطف و احسان هر جمعی را شمع روشن کن و در هر انجمنی طوطی خوش سخن . ع ع

مجموعه مناجاتهای حضرت عبدالبهاء
جلد۳-ص۸۳


هوالله

ای پروردگار ، عقده های مشکل در کار افتاده و عقبات صعبه در راه پيدا شده . خداوندا، گره بگشا و قوت و قدرت بنما مشکل آسان کن و راه صعب سهل نما .
ایّ پروردگار، عقده کار محکم است و تعب و مشّقت با هزاران صعوبات توأم بجز تو معينى نه و بغير از تو ياورى نيست اميد به تو داريم و توّکل بر تو نمائيم . توئى راه نما و توئى گره گشا و توئى دانا و بينا و شنوا. ع ع

مکاتیب حضرت عبدالبهاء جلد دوم صفحه 6


《 هوالابهی 》

ای یاران حضرت یزدان صبح است و هوا را طراوتی و قلوب را بشارتی و ارواح را ارتیاحی و اشباح را اصطباحی و این مستمند بذکر و یاد دوستان الهی ماُنوس و ماُلوف بقسمی که حقایق معقولهُ یاران دقائق محسوسه گشته و چون شقایق در گلشن دلها شکفته و نفحات حُبشان مشام مشتاقانرا معطّر نموده ای جمال ابهی حضرت کبریاء این سر گشتگان گمگشتگان کوی تواند و سودائیان روی تو عنایتی فرما تا قلوب جلوه گاه روی تو گردد و صدور آتشکده های پر سوز انوار اسرار بر سرائر بتابد و پرتو بینش بر بصائر زند. ع ع

بشاره النور ص ۳۹۲


《 هوالابهی 》

ای یاران حضرت یزدان صبح است و هوا را طراوتی و قلوب را بشارتی و ارواح را ارتیاحی و اشباح را اصطباحی و این مستمند بذکر و یاد دوستان الهی ماُنوس و ماُلوف بقسمی که حقایق معقولهُ یاران دقائق محسوسه گشته و چون شقایق در گلشن دلها شکفته و نفحات حُبشان مشام مشتاقانرا معطّر نموده ای جمال ابهی ای حضرت کبریاء این سر گشتگان گمگشتگان کوی تواند و سودائیان روی تو عنایتی فرما تا قلوب جلوه گاه روی تو گردد و صدور آتشکده های پر سوز انوار اسرار بر سرائر بتابد و پرتو بینش بر بصائر زند. ع ع

بشاره النور ص ۳۹۲


《 هوالله 》

ای پروردگار ، ابرار را از بادهُ اسرار سرمست کن و مطلع انوار هدایت فرما ولهی بدلها ده و وجد و طربی بجانها بخش گوشها را محرم راز کن و قلوب را هم آهنگ و هم آواز فرما تا یاران علم وحدت انسانی را در این جهان بلند نمایند و سبب الفت و یگانگی جمیع بیگانگان گردند . توئی مقتدر و توانا و توئی بخشنده و دهنده و عالم و بینا. ع ع

منتخبات مکاتیب حضرت عبدالبهاء ج ۲ ص ۵

اجرا : جناب پرویز مهاجر


《 هوالله 》

ای پروردگار ، ابرار را از بادهُ اسرار سرمست کن و مطلع انوار هدایت فرما ولهی بدلها ده و وجد و طربی بجانها بخش گوشها را محرم راز کن و قلوب را هم آهنگ و هم آواز فرما تا یاران علم وحدت انسانی را در این جهان بلند نمایند و سبب الفت و یگانگی جمیع بیگانگان گردند . توئی مقتدر و توانا و توئی بخشنده و دهنده و عالم و بینا. ع ع

منتخبات مکاتیب حضرت عبدالبهاء ج ۲ ص ۵

اجرا : جناب پرویز مهاجر


هُواللّه

ای خداوند، فضل و عنايتی و حفظ و حمايتی و لطف و صيانتی تا نهايتِ ايّام ممتاز از بدايت گـردد و خاتمۀالحيات فاتحةالالطاف شود و هر دَم لطف و عنايتی رسد و هر نَفَس عَفو و رحمتی مبذول گردد تا آنکه در ظلّ مَمدود تحتِ لواءِ مَعقود به ملکوتِ مَحمود راجع گردم. توئی منّان و مهربان و توئی ربّ الجود و الاحسان. ع ع


هُوالابهی

ای بخشنده و درخشنده و مهربان، شکر تو را که شاهراه حقيقت نمودی و عِنايت فرمودی و صبحِ روشنی طالع نمودی و فضای گلشنی واسع بگستردی، در ظلّ شَجَرۀ اَنيسا مأوی بخشيدی و بزم الَست آراستی و از جامِ ميثاق سر مست فرمودی و در زمرۀ ثابتان اين دوستان را محشور نمودی. ای مهربان، توئی مؤسّسِ عهد و پيمان، ای يزدان توئی ملجأ و پناه راسخان.
ای مَنّان توئی مُذِلِّ بي‌خردان و مُنتَقِمِ از مُتزلزلان. ع ع


هُواللّه

ای خــدای پـُر عَطــای ذوالمَنن
واقفِ جـانِ و دلِ و اسرارِ من
در سَحر‌ها مـونسِ جانم تــوئـی
مُطّلع بر سوز و حِرمـانم توئی
هـر دلی پيـوست با ذکرت دَمی
جـز غمِ تو می‌ نجويد مَحرمی
خون‌ شود آن ‌دل ‌که ‌بـريان‌ تـو نيست
کور ‌به ‌چشمی ‌که ‌گريان ‌تو ‌نيست
در شبان تيـــــره و تـار ای قـَديـر
ياد تو در دل چو مِصباحِ مُنير
از عنـايـاتت بدل روحـی بـِــدَم
تا عَدم گـردد ز لطف تـو قِدم
در ليــاقت منگـر و در قـــدر هـا
بنگر ‌اندر‌ فضل ‌خود ای ‌ذوالعطا
ايــن طيور بـال و پــر اِشکسته را
از کَرَم بـال و پری احسان نما. ع ع


هُوالابهی

پـروردگارا، ستايش تو را سزاست که ايـن بی‌کسان را به خِيامِ عنايتت راه دادی و ايـن فقيران را به کَنزِ غَنايت دلالت فـرمودی و اين ذليلان را به عِزّتِ قديمه هدايت کردی. حمد تو را، شکر تو را ای پروردگار. ع ع


‎هوالابهی
‎ ای طبیب حبیب اگر حکیم حاذق ماهری دردمندم، درمانی کن. علیلم علاج آسانی بنما. داغ درونم را سکون و خمودی بخواه و حرقت دلم را خفتی بده. جگر مجروح را مرهمی کن و احشاء محروق را ترشحی احسان کن . درد این عبد فرقت جمال ابهی، زخم این دل هجران آن دلبر یکتا، بیماری این جان، حرمان از مشاهده آن روی جهان آرا، درمانش جوار رحمت کبری و صعود به ملکوت ابهی. رب یَسر لی هذا و البهاء علی اهل البهاء فی النَشاه الاخری . ع ع


《 مناجات لقاء همراه با مضمون 》

《 زیارتنامه حضرت عبدالبهاء 》

إِلهی إِلهی انّی أَبْسُطُ اِليکَ أَکُفَّ
التَّضَرُّعِ وَ التَّبَتُّلِ و الابتهال و أُعَفِّرُ وَجْهی بتُرابِ عَتَبَةٍ تَقَدَّسَتْ عَنْ إِدْراکِ أَهْلِ الحَقايِقِ و النُّعوتِ مِنْ أُوْلِی الأَلْبابِ أَنْ تَنْظُرَ الی عبدِکَ اَلْخاضِعِ الْخاشِعِ بِبابِ أَحديّتک بِلَحَظاتِ أَعْيُنِ رَحْمانِيَّتِکَ وَ تُغَمِّرَهُ فی بِحارِ رَحْمَةِ صَمَدانيّتکَ أَيْ رَبِّ إِنَّهُ عَبدُکَ البائِسُ الفَقِيْرُ وَ رَقِيْقُکَ السّائِلُ المُتَضَرِّعُ الأَسِيْرُ مُبْتَهِلٌ اِلَيْکَ مُتَوَکِّلٌ عَليکَ مُتَضَرِّعٌ بَيْنَ يَديْکَ يُنادِيْکَ و يُناجِيْکَ وَ يَقُولُ رَبِّ أَيِّدْنِی علی خِدمةِ أَحِبّائِکَ و قَوِّنی عَلی عُبُوْدِيَّةِ حَضْرَةِ أَحَدِيَّتِکَ و نَوِّر جَبِيْنِی بِأَنْوارِ التَّعَبُّدِ فِی ساحَةِ قُدسِکَ و التَّبَتُّلِ اِلی مَلَکُوتِ عَظَمَتِکَ وَ حَقِّقْنِی بالفَناءِ فی فِناءِ بابِ أُلُوهِيَّتِکَ و أَعِنِّی عَلَی المُواظَبَةِ عَلَی الإِنْعِدام فی رَحْبَةِ رُبُوْبِيَّتِکَ أَی رَبِّ أَسْقِنِی کَأْسَ الفَناءِ و أَلْبِسْنِی ثَوْبَ الفَناءِ و أَغْرِقْنِی فِی بَحْرِ الفَناءِ وَ اْجْعَلْنِی غُباراً فِی مَمَرِّ الْأَحِبّاءِ وَ اجْعَلْنِی فِداءً لِلأَرْضِ الَّتی وَطِئَتْها أَقْدامُ الْأَصْفِياء فی سَبِيْلِکَ يا رَبَّ الْعِزَّةِ وَ العُلی إِنَّکَ أَنْتَ الکَريمُ الرَّحيمُ المُتَعال هذا ما يُناديکَ بِه ذلِکَ العَبْدُ فی البُکُوْرِ و الآصالِ أَی رَبِّ حَقِّقْ آمالَهُ وَ نَوِّرْ أَسْرارَهُ وَ اشْرَحْ صَدْرَهُ و أَوْقِدْ مِصْباحَهُ فی خِدْمَةِ أَمْرِکَ و عِبادِکَ إِنَّکَ أَنْتَ الکَريمُ الرَّحيمُ الوهّابُ و إِنَّکَ أَنْتَ العَزِيْزُ الرَّؤُفُ الرَّحمنُ . ع ع

《 مضمون مناجات لقاء به فارسی 》

ای خدای من دست تضرع و نیاز به سوی تو دراز میکنم و روی بر خاک آستان مقدسی می سایم که فراتر از ادراک دانایان عالم است و از تو می خواهم که به سوی بنده خاکسار درگاه یکتائیت نظری از روی بخشش و مهر بیفکنی و او را در دریاهای رحمت جاودانت غوطه ور سازی . ای پروردگار او بنده بیچاره و تنگدست توست و دوست دار نیازمند و گرفتار تو. به سوی تو زاری میکند و به تو توکل مینماید و در پیشگاه تو تضرع میکند ، تو را میخواند و مناجات میکند و میگوید: ای پروردگار رویم را به نور بندگی آستان مقدست و نیایش به سوی ملکوت عظمتت منور گردان و مرا در درگاه خداوندیت فانی کن و بر نیستی در پیشگاه پروردگاریت یاری نما. ای پروردگار به من جام فنا بنوشان و پیراهن نیستی بپوشان و در دریای فنا غرقه ام ساز و مرا غبار راه دوستانت نما و فدای زمینی کن که برگزیدگانت در راه تو بر آن قدم نهادند ای خداوندِ عزت و بزرگی، تو بخشنده و مهربان و بلند مرتبه ای. این است آنچه که این بنده در نیایش صبح و شام از تو میخواهد. ای پروردگار آرزویش را در خدمت به امرت و بندگانت برآورده نما و به او سعه صدر ببخش مبهماتش را روشن ساز و چراغش را برافروز . توئی کریم و مهربان و بخشنده و توئی عزیز و رئوف و رحمان. ع ع


《 عنایات الهیّه 》

هوالابهی، تفلیس، جناب محمّدصادق، ابن مَن عرج إلَی الله علیه بهاءالله الأبهی ملاحظه نمایند
هوالابهی ای فتای روحانی علیک بهاءالله و عنایتۀ العُظمیٰ از سوز و گداز و آتش پُرشعلۀ دل و جان آن آشفتۀ جمال محبوب بی‌نیاز قلوب عاشقان روی دوست و عاکفان کوی مقصود متأثّر گشته به حنین و انین دمساز گردید. چه که آه آتشبار چون در حسرت فراق نور آفاق از دل زار بر آید، ملکوت آسمان و زمین را به ناله و حنین آرَد و صخرۀ صمّا را به سیل بُکا منفجر نماید. این احزان قلوب عاشقان را بگداخت و این حسرت دل و جان جهان را در آتش پُرحُرقت هجران و حرمان بینداخت. اگر فیوضات ملکوت ابهی از ملأ اعلی نبود و تسلّی قلوب به نفحات‌الله، که مستمرّاً در مرور است، حاصل نمی‌گشت و نوید “و نَریٰکُم مِن افقی الأبهی و نَنصُرُ مَن قام عَلی نصرة أمری بجنودٍ مِنَ الملأ الأعلی و قبیلٍ مِنَ الملائکة المقرَّبین” عنایت نمی‌شد، اجزاء عالم وجود به کلّی تفریق میشد و متلاشی می‌گشت. پس باید کمر همّت را به قوّت الهیّه محکم بست و به کتاب عهد و میثاق ربّانی متشبّث شد و بر اعلاء کلمةالله قیام نمود. لعمرالله هذا هو الحبل المتین و هذا هو الصّراطُ المستقیم. جمیع احبّای الٓهی را به نفحات الهیّه مشامشان را معطّر نمائید. فَاِنّی بِروحی و کَینونتی و ذاتی المشتاقُ لمشاهَدَةِ محیّاکم المنیر. ع ع
(مَحَیّا = وجه، روی / بکا = اشک / صخرۀ صمّا = سنگ سخت)


هُوالله
ای آمرزگارِ بزرگوار، اين گرفتارِ زلف مشکبار را از بادۀ محبّتت جامی سرشار بخش، بيدار و هشيار کن، غمخوار و غمگسار گرد و دلجوئی نما و خوش خوئی عطا کن، ثابت و نابت فرما و قائم و کامل کن، مُقرّب درگاه فرما و واقف و آگاه کن، شعلۀ جهان‌سوز بخش و نالۀ جان‌سوز ده، شمعِ شب افروز فرما و آه دلسوز عطا کن، ناشرِ نفحات فرما و آياتِ باهرات کن، به کوی خويش راه ده و به پرتو روی خويش روشن فرما. توئی مقتدر و عزيز و توانا و توئی بينا و شنوا وخداوند بي‌همتا. ع ع


لوح سبکتکین
خطاب به جوانان عشق آباد
از الواح حضرت عبدالبهاء

《 هوالله 》

ای جوانان روحانی، هر جوانی از اهل اين خاکدان در فکر اين جهان و منهمک در شهوات عالم حيوان انديشه‌اش آب و علف و پيشه‌اش آرزوی درّ و صدف حتّی پست‌ترين حطام و خزف، ولی عاقبت منتجّ حسرت و اسف.
گويند سبکتکين در نهايت حشمت و تمکين بود سرائی چون بهشت برين و مقصوراتی دلنشين و خوانی رنگين و زندگانی شهد و شيرين و خزائنی معمور و ثروتی موفور داشت در نهايت وجد و سرور بغتتاً به مرض دقّ گرفتار گشت و مانند شمع ميگداخت و به مزامير حسرت نغمه متحسّرانه مينواخت و چون از حيات مأيوس شد سه روز قبل از موت در قصر سلطنت از غلامان زرّين کمر صفی بياراست و از دوشيزگان حرم انجمنی جمع نمود و نفايس و جواهر و زواهر را در پيش چشم حاضر نمود و خزائن اندوخته را در طرفی مهيّا کرد و وزراء نامدار را در پيشگاه احضار نمود و سپاه انبوهی در ميدان لشکر در پيشگاه قصر سلطنت به مشق فتح و ظفر امر فرمود و خود نظر به هر طرف منعطف مينمود می گريست و ميگفت که چگونه از اين سلطنت و نعمت محروم گردم و از زندگانی مأيوس شوم و شما را بگذارم و با دست تهی از اين جهان به جهان ديگر شتابم گريست گريست تا نفس اخير کشيد . ملاحظه نمائيد که به چه حسرتی از اين جهان رفت. پس واضح شد که عاقبت اهل ثروت حسرت اندر حسرت است مگر توانگری که در امور خيريّه گنج از آستين بيفشاند و در امور مبروره ثروت خويش را مبذول دارد آن نفوس مبارکه چون کواکب لامعه از افق عزّت ابديّه بدرخشند حال شما ای جوانان نازنين الحمد لله بجهت اتمام مشرق الاذکار مافوق قدرت بذل درهم و دينار نموديد و مقصدی جز رضای پروردگار نداريد و در دو جهان کامرانيد و در بين انجمن عالم نام داريد از الطاف جمال مبارک اميدوارم که تأييدات غيبيّه آشکار گردد و سعادت دو جهان حصول پذيرد …. ع ع

مآخذ : مائده آسمانی ج ۵ باب ۴ ص ۲۴۴


هوَاللّه

ای رحمن ای یزدان
بنده ای هستم ضعیف و نحیف و نا توان ولی در پناه فضل و موهبت تو پرورش یافتم و از ثدی عنایت شیر خوارم
و در آغوش رحمتت در نشو و نمایم

ای خداوند
هر چند مستمندم ولی هر مستمندی به عنایت تو ارجمند است و هر توانگری بی الطافت فقیر و حاجتمند

ای پروردگار
تأییدی فرما که این حِمل اَعظم را قدرت تحمّل ماند و این عنایت کبری را #محافظه توانم زیرا قوّۀ امتحان شدید است و سَطوتِ افتتان عظیم کوه کاه گردد و جَبَل خردل شود تو آگاهی که در ضمیر جز ذکرت نجویم و در قلب جز مَحبّتت نخواهم بر خدمت احبّایت قائم نما و بر عُبُودیتِ آستانت دائم کن.

تویی مهربان و تویی خداوند کثیرُ الاِحسان.
ع ع


《 ای مشتاق ملکوت ابهی 》

انوار حق رخشان شده
دریای حق جوشان شده
وجه هدی تابان شده
خفاشها پنهان شده
ابر کرم گریان شده
برق قدم خندان شده
گلشن فضای جان شده
پر آن گل و ریحان شده
بلبل به صد الحان شده
در روی گل حیران شده
مدهوش و سرگردان شده
مست رخ جانان شده
مخمور وهم سکران شده
پرآه و پر افغان شده
سوی خدا نالان شده
کی مالک و رحمان من
غفار من یزدان من
ای روح و ای ریحان من
ای آرزوی جان من
ای واقف پنهان من
ای درد من درمان من
این جمع یاران تواند
محو و پریشان تواند
سرگرم و حیران تواند
خسته ز حجران تواند
مرده ز حرمان تواند
یک پرتوی از روی خود
یک نفحه ای از کوی خود
بوی خوشی از موی خود
یک شمهُ دلجوی خود
برما تو احسانی بکن
از فضل ربانی بکن
و ز جود رحمانی بکن
رحمی ز یزدانی بکن
تا زندگی یابم ز تو ع ع

با صدای بانو عهدیه


《 هوالله 》

ای پروردگار ای کردگار مهربان، بندگانت در اطراف و اکناف مُتفرّق و مُتشتّت و پریشان، سرگردان بی‌سر و سامان، در هر نَفَسی در دامی گرفتار و در هر یومی در بومی سرگردان، به یاد تو دلخوشند و به نارِ محبّتت در آتش، سرگشتۀ کوی تو ‌اند و آشفتۀ روی و موی تو، عنایتی کن مرحمتی نما که کلّ در ظلّ ممدود و سایۀ خیمۀ محمود در تحتِ لواءِ مقصود مجتمع گردند و بر ارائک و سُرُرِ مُتقابِلین جالس گردند و از کأس موهبت نوشند و از صهباءِ عنایت سرمست گردند، توئی قادر و توانا. ای پروردگار، این سراج‌های روشن را از اریاحِ امتحان و افتتان محافظت فرما و این طیورِ بال و پر شکسته را در حدیقۀِ فضل آشیانه بخش، این بی‌نصیبان را نصیب ده و این درماندگان را درمانی عنایت کن. توئی کریم توئی رحیم و توئی علیم . ع ع

نیایش و ستایش : منتخباتی از آثار حضرت بهاءالله

و حضرت عبدالبهاء و حضرت ولی امرالله

ص ۶۴ – ۶۵

با صدای جناب هوشمند عقیلی


دوره اول الواح ملکوتی عالم
لوح پنجم

احبّا و اماء رحمان
در ايالات کانادا ، نيوفوندلند، پرنس ادوارد ايلند، نووا اسکوشيا، نيو برنزويک کوبک، مانی‌‌توبا آلبرتا، انتاريو، ساسکاجوان، بريتيش کلمبيا، يوکان، ماکنزی، يونگادا، کيواتين، جزائر فرنکلين و گرين لند
عليهم و عليهنّ التّحيّة و الثّناء .

هُو اللّه

ای ابناء و بنات ملکوت هر چند در اکثر مدائن ايالات متّحده الحمد للّه نفحات اللّه منتشر و جمّ غفيری بملکوت اللّه متوجّه و ناظر ولی در بعضی ايالات چنانچه بايد و شايد علم توحيد بلند نگشته و اسرار کتب الهيّه منتشر نگرديده بايد بهمّت ياران علم توحيد در آن ديار موج زند و تعاليم الهيّه انتشار يابد تا آنان را نيز از موهبت آسمانی و هدايت کبری بهره و نصيب داده شود و همچنين در ايالات کانادا مانند نيوفوندلند، پرنس ادوارد ايلند نووااسکوشيا، نيو برنزويک کوبک، انتاريو، مانيتوبا ساسکاجوان، البرتا، بريتيش کلمبيا، يونگاوا، کيواتين، ماکنزی، يوکان، و جزائر فرانکلين در مدار سرطان. بايد احبّای الهی جانفشانی نمايند و مانند شمع هدايت در آن ايالات کانادا برافروزند اگر چنين همّتی بنمايند يقين است که تأييدات کلّيّه الهيّه يابند و جنود آسمانی پی در پی رسد و نصرت عظيمی حاصل گردد بلکه انشاء اللّه نداء ملکوت اللّه بمسامع اسکيموهای اهالی جزائر شمال کانادا و گرين لند برسد اگر در گرين‌لند نائره محبّت الهی شعله زند جميع يخ‌های آن مملکت آب شود و سرما باعتدال مبدّل گردد يعنی قلوب حرارت محبّت اللّه يابد آن خطّه و ديار گلشن الهی شود و بوستان ربّانی گردد و نفوس مانند اشجار پرثمر بنهايت طراوت و لطافت تزيين يابند همّت لازم است همّت اگر همّتی نمائيد که در ميان اسکيموها نفحات الهی منتشر شود تأثير شديد دارد. خدا در قرآن عظيم ميفرمايد که روزی آيد که انوار توحيد بر جميع آفاق بتابد “و اشرقت الارض بنور ربّها” يعنی زمين بنور خدا روشن ميشود آن نور نور توحيد است لا اله الّا اللّه مملکت و جزائر اسکيموها نيز از قطعات ارض است بايد از هدايت کبری بهره‌مند گردد و عليکم و عليکنّ التّحيّة و الثّناء

ع ع

بافتخار احبّا و اماء رحمان ايالات کانادا صبح چهارشنبه پنجم اپريل سنه ١٩١٦ در باغچه خارج روضه مبارکه در بهجی از فم مرکز ميثاق صادر گشت .


《 ای ثابت بر پیمان 》

خوش باش و مطمئن باش که مقرّب درگاه حضرت بی نیازی و مورد الطاف جمال ابهی عون و عنایتش همدم است و الطاف بی نهایتش شامل دمبدم فضلش عمیم است و لطفش قدیم این عبد در کمال عجز و زاری بدرگهش بیقراری مینماید که ای یار مهربان و مونس دل و جان آن آشنا را از بیگانگان حفظ و حمایت فرما و سبب انتشار نور هدایت کن مظهر موهبت نما و موفقیت عطا فرما تا بخدمتت پردازد و بعبودیتّت شتابد توئی مقتدر و توانا و توئی بخشنده و دهنده و تابنده و پرورنده و مهربان. ع ع

مآخذ : مجموعه مناجاتهای حضرت عبدالبهاء ج ۲ – ص ۹۸ – ۹۹

با صدای جناب شاهرخ سنایی


هوالابهی

ای صدف پاک، آن دُردانه افلاک، آن گوهر شاهوار، اگر چه از رشته حیات عنصری به در آمد، ولی بر تاج عزت قدیمه گوهر آبدار گشت و در غایت درخشندگی جلوه نمود،لعل بدخشان و یاقوت رمان و لوء لوء مرجان سزاوار تاج خسروانست. غیرت الهیه آن دُر درخشنده را از ذلت خاک نجات داد و بر اکلیل سلطنت جهان پاک مقر داد. نظر به سوی بالا کن یعنی بصر بصریت را متوجه ملکوت ابهی بنما آن دُردانه را در غایت شعشعه در تاج عزت سرمدی بینی. ع ع

با صدای جناب بهنام روحانی


لوح مبارک حضرت عبدالبهاء:

هوالله

ای عبادِ حق و اماءِ رحمن،

عشق ز اوّل سرکش و خونی بُوَد
تا گریزد آنکه بیرونی بُوَد

از لوازم حبّ صادق، تحمل بلایا و مِحَن سابق و لاحِق است. عاشق مفتون همواره آغشته به خون است و مشتاق دیدار همیشه آوارۀ دیار. فَنِعمَ ما قال:

عاقلان خوشه چین از سِرّ لیلی غافلند
کین کرامت نیست جز مجنونِ خرمن سوز را

لهذا در جمیع قرون و اعصار، ابرار، هدفِ تیر بلا بودند و مقتولِ سیف جفا. گاهی جام بلا نوشیدند و گهی سمّ جفا چشیدند و دمی آسایش و راحت ندیدند و نَفَسی در بستر عافیت نیارمیدند؛ بلکه عقوبت شدید دیدند و بار محنت هر یزید کشیدند و در سجن و زندان دل از جهان و جهانیان بریدند. لهذا اکثر اولیای الهی در مشهد فدا شهید گردیدند.

صبح هُدی، حضرت اعلی در افقِ فدا افول فرمود؛ حضرت قدّوس به دلبر شهادت کبری، مانوس شد؛ جناب باب در قربانگاهِ عشق فتح باب نمود؛ حضرت وحید در میدان جانبازی، فرید گشت؛ جناب زنجانی در دشتِ بلا قربانی شد؛ حضرت سلطان الشهدا به مشهد فدا شتافت؛ جناب محبوب الشهدا در قربانگاهِ الهی بشارت کبری یافت؛ حضرت اشرف در معرض شهادت به شَرَف عظیم مشرّف گشت؛ حضرت بدیع در مورد فنا سُبحانَ رَبّیَ الاَبهی گفت؛ شهدای ارض “یاء” (یزد) صهبای شهادت کبری را به نهایت حلاوت نوشیدند، شهدای شیراز در میدان عشق با نغمه و آواز جانبازی نمودند. کشتگان دشت نیریز از جام لبریز سرمست گشتند؛ شهدای تبریز در میدان جانفشانی شوری انگیختند و رستخیزی نمودند؛ جانبازان مازندران ربّ اختِم عَلَینا هذِهِ الکأسَ الطّافحةَ بِالرّحیق فریاد نمودند؛ شهدای اصفهان به نهایت روح و ریحان جانفشانی کردند.

خلاصه، نوکِ خاری نیست کز خون شهیدان سرخ نیست و ارضی نیست که به دَمِ عاشقان رنگین نگردید. مقصود این است تا بدانید که تحمّل بلایا و محن و شهادت در سبیل ذوالمِنَن از آئین دیرین عاشقان است و منتهی آرزوی مشتاقان.

پس شکر کنید خدا را که از این ساغر، جرعه ای نوشیدید و از بلایای سبیل آن دلبر، سمّ قاتلی چشیدید. این زهر نه، شهد و شِکر است و این تلخ نه، قندِ مکرّر است… در هر دم باید صد شکرانه نمود که مورد بلا در سبیل هُدی شُدید و معرض جفا حبّاً بِحَضرت کبریا گردیدید. عاقلان از حلاوت این کأس، بی خبر و عاشقان از نشئۀ این باده، سرمست و پر طرب.

هر دیدۀ بینا که روی آن دلبر رعنا دید، آشفته گردید جانفشانی نمود و هر گوش شنوا که آن نغمۀ ربّانی بشنید، مستمع از فرط طرب جانبازی فرمود.

پروانۀ عشق، حول سراج الهی بال و پر بسوزد و سمندر حب در آتش عشق برافروزد. مرغ بیگانه را از حرارت این آتش بهره و نصیب نه و طیر ترابی را در این دریای الهی خوض و شنایی نیست. الحمدلله شما ماهیان این دریائید و مرغان این صحرا و پروانه های این شمع و بلبلان این چمن و عَلَیکُمُ البَهاء الاَبهی. ع ع”

مأخذ: مکاتیب حضرت عبدالبهاء، جلد 6، ص 127


هوالأبهی
ای ناظر بملکوت ابهی،
اگر طالب جمال ذوالجلالی تشبّث بذيل رضا بجو واگر تشنه سلسبيل حياتی از معين صافی صدق و وفا بنوش اگر سالک سبيل نجاتی باديه اشتياق به پيما و اگر ناظر بملکوت ابهائی از بشارات ملأ اعلی رخی روشن نما و اگر متوسّل بذيل هدائی در گلشن توحيد رخی بي افروز و اگر مصطلی از قبسه شعله سينائی آتش حبّی برافروز و اگر مجنون صحراء اشتياقی بنار عشق بسوز و اگر مفتون روی دلجوی محبوب آفاقی سر پرشوری بجو و آتش جانسوزی بخواه واله و شيدا شوسرگشته و رسوا شو تا نامت محرّک قلوب قدسيان گردد و شامت روشنتر از صبح خاکيان چشم بنور قديم بينا گردد گوش باستماع کلام ربّ مجيد شنوا شود دل جنّت ابهی گردد و گِل گل و ريحان اهل وفا جميع اين مراتب حصولش منوط بثبوت بر عهد و ميثاق اللّه و البهاء عليک ع ع

مکاتیب حضرت عبدالبهاء جلد ششم صفحه ۵١

مصطلي شعله ور
قبسه شراره اتش


مناجاتی از حضرت عبدالبهاء مخصوص «نسوان»

هواللّه

ای خداوند، این کنیزِ مُستمَند را در مَلَکوتِ خویش قبول نما و به فیضِ ابدی محظوظ فرما، جامِ عشق بنوشان و نورِ عِرفان بخش، در چشمۀ ایّوب غوطه ده و از مِحَن و آلامِ اخلاقِ بشری شفا بخش، پرتوی از صفات خویش مبذول فرما، آسمانی کن ربّانی نما، نفثات روح‌القدس بِدَم، به روح وحدت عالم انسانی زنده نما، لسانِ ناطق ده، قلبِ فارغ بخش، حُجَج و بُرهان اِلهام کن و سبب هدایت نفوس فرما. توئی مقتدر و توانا و توئی کریم و رحیم و دانا. ع ع

مجموعه مناجات های حضرت عبدالبهاء صفحه ۴۱۳


لوحی بسیار زیبا و منظوم
از حضرت عبدالبهاء

الله ابهی

ای بنده الهی، تو عبدالله و من عبدالبهاء، بیا هر دو همّتی بنماییم و به آستان مقدس خدمتی.
اگر رضای من جویی، نعره یا عبدالبهاء بر آور و به اثبات عبودیت محضۀ من در آستان جمال ابهی قیام نما.
اگر بدانی مذاقم چگونه شیرین می‌گردد، البته به بانگ بربط و چنگ و نی این آهنگ بنوازی:

ای عبدالبهاء،
ای بندۀ آستان بهاء،
ای خاک درگاه بهاء،
ای غبار راه بهاء،
ای آشفته روی بهاء،
ای سرمست بوی بهاء،
ای معتکف کوی بهاء،
زودی بیا زودی بیا.
و البهاء علیک ع ع

(خطاب به جناب عبدالله عبودیت؛
تاریخ امر بهائی در شهر قم، صفحه ۲۵۸)


هو الأبهی
ای بنده دیرین جمال قدم، خوشا به حال تو که به این آستان منسوبی و به این درگاه از بندگان محسوب قسم باسم اعظم که عنقریب این نسبت آرزوی شهریاران عالم گردد و سرمایه افتخار ملوک امم و تو به چه سهولت به این موهبت فائز گشتی و از این جام عنایت سرمست شدی پس به وفای حقّ قیام کن و احباب را بر ثبوت و رسوخ بر عهد و پیمان الهی دلالت کن و عموم ناس بر منهج هدایت. جامی از صهباء طهور در دست گیر و از خمر مزاجها کافور عالم را سرمست نما کار این کار است ای هشیار مست قسم به جمال انور که در سبیل جانفشانی خوش است نه کامرانی و البهاء علیک و علی کلّ من ثبت علی العهد و المیثاق ع ع

مکاتیب حضرت عبدالبها جلد پنجم صفحه ١٤


کاش ما را هم جزء خودتان حساب می کردید

جناب فیضی در شرح حال جناب استاد اسمعیل عبودیت می نویسند:

در ایّام تشرّف او ساختمان مقام مقدّس اعلی به پایان رسیده بود. به ارادۀ حضرت عبدالبهاء قرار شد هشت نفر از یاران حامل عرش ربّ اعلی از عکّا به حیفا شوند که یکی از آنها استاد اسمعیل عبودیت بود. جناب استاد اسمعیل گوید :

وقتی کار تمام شد حضرت عبدالبهاء به عکّا مراجعت فرموده امر کردند ما هشت نفر در نزدیکی مقام مقدّس مقیم باشیم. در باغچه ها گل کاشتیم. شبها از ذوق خواب نداشتیم . از شدّت سرور و بهجت می گفتیم و می خواندیم و می گریستیم. گریستنی که هر قطرهٔ اشک زنگ غم های پنجاه ساله را می ستُرد. در همان شبی که ما را چنان نشئه و سروری بود که : “جوش می برداشت از جا سقف این میخانه را “. آنقدر صفراییِ عشق گشتیم که آنچه از خُمخانه آوردند شکستی حاصل نیامد. هرکس هر چه بلد بود از اشعار و الواح و مناجات تلاوت نمود. شب از نیمه گذشت که تمام عواطف، احساسات و امیال خود را بر روی ورقی از کاغذ نوشته حضور حضرت عبدالبهآء عریضه کردیم و وقتی امضاء نمودیم دیدیم هشت امضا است. یکی از دوستان گفت بنویسید، ” و نهمی خودت که در همه جا با مایی.”

دو یا سه نفر در همان موقع پیاده راه عکّا را گرفته آمدیم ، دم صبح به عکّا رسیدیم. هیکل میثاق از وثاق به در آمده در مهتابی بیت مبارک با تجلّی و جلال عجیبی مشی می فرمودند. و چون از دور ما را دیدند با دست اشاره و احضار فرمودند. همین که وارد شدیم، مرحبا گفتند و از باغچه ها سؤال کردند، ” گل کاشتید ؟ باغچه ها مرتّب است ؟ منظّم است”. بعد از کمی مکث و اظهار عنایت بیشمار فرمودند:
“کاش ما را هم جزء خودتان حساب می کردید.”

به مجرّد استماع این بیان شیرین تر از جان و روان، نامه را از جیب در آورده دو دستی تقدیم کردیم و فی الحین دو لوح امنع اقدس نازل گردید.

نام این هشت نفر به اضافۀ نام خود حضرت عبدالبهاء بر بالای این الواح مبارک درج شده است.

آهنگ بدیع ، شماره ٧، مهرماه ١٣٤٣، ص ٢٤٦

دو لوح نازله از قلم مبارک

١- هوالله
سواد اين ورقه بهر يك از ان اشخاص داده شود و اصلش در حظيرة القدس محفوظ بماند .
هوالله رب و محبوبي لك الحمد على ما اوليت و لك الشكر على ما اعطيت تؤتى من تشاء و توفق من تشاء بيدك الامور كلها و في قبضتك زمام الاشياء تشرف من تشاء و تحرم من تشاء بيدك الخير و شانك الجود انك انت الواهب المعطي الكريم الرحيم .
در حظيرة القدس نفوسي بخدمت قيام نمودند و زحمت كشيدند و در كمال روح و ريحان كوشيدند و نفوسي نيز تعلق روحاني داشتند و بجان و دل ارزو ى خاك و گل در ان مقام مقدس داشتند لهذا اب انبار و ابواب حظيرة القدس را بنام مبارك ايشان تسميه نمودم اب انبار باسم حضرت افنان سدره مباركه جناب اقا ميرزا باقر باب اول در طرف شرقي باب بالا باب ثاني در طرف شرقي باب كريم يعني باسم جناب استاد عبد الكريم باب شمالي باب اشرف و باب اول غربي باب فضل و باب ثاني غربي باب امين و مقصود از اين اسماء اقا علي اشرف و اقا استاد عبد الكريم و اقا بالا و حضرت ابى الفضائل و جناب امين است اين اسماء بايد تا ابد الاباد ياد گردد و ذلك ما الهمنى به تراب مطاف ملاءالاعلى. ع ع

جناب استاد محمد علي – جناب اقا مهدي – جناب اقا محمد ابراهيم – جناب اقا ابو القاسم – جناب اقا نجف علي – جناب قنبر علي – جناب اقا رحمت الله – جناب استاد اسماعيل عبد البهاء

٢- هوالله
اي خوشبختان حمد خدا را كه بفيض اعظم موفق و بالطاف جمال قدم روحي لاحبائه الفدا مؤيد شديد و با نهايت عجز و نياز و در كمال تضرع و ابتهال به حظيرة القدس شتافتيد و در ان مقام مقدس به دست خويش هديه مطاف ملاءاعلى تربت نوراء بقعه مباركه گلهاي معطره كاشتيد و عبد البهاء نيز روحش و جان و دلش باشما بود پس چون بفيض باغباني در ان گلشن روحاني فائز گشتيد بايد شب و روز غايت شكرانيت بدرگاه حضرت احديت تقديم نمائيد و اعظم از اين انكه حامل چنين هديه اى از جائي به چنان جائي شديد ع ع

كتاب داستان دوستان بقلم أيادي امرالله ابوالقاسم فیضی ص ٧١ و ٧٢


هُواللّه
ای بنده ثابت حقّ، هر چند از غمام بلا باران جفا پی در پی رسید بساط محنت گسترده گشت بزم امتحان آراسته شد جام افتتان دور زد و یاران سرمست آن باده گشتند و معرض شدائد و آلام گردیدند ولی این عبد در هر بلائی شریک و سهیم بود و در زاویه مصائب و رزایا مقیم. محزون مباشید مغموم مگردید هر چه پیش آید البتّه آن باید و شاید یعنی از لوازم ثبوت بر محبّت اللّه است و از فرائض مقدّره بر احبّآء اللّه ایّام در گذر است و حوادث لیل و نهار ممتدّ و مستمرّ کائنات کلّ هدف تیر قضا و مورد انواع جفا زیرا عالم امکان معرض تغییر و انقلابست و لابدّ از حدوث مشقّت و عذاب. فرق در اینجاست که کلّ در سبیل هوی مَعْرض بلایند و یاران در راه هدی مورد تیر جفا آن بی ثمر است و این نتائجش مانند دُر و گهر پس شکر کن خدا را که در سبیل هدی مورد جفا گشتی و از فضل بیمنتهی امید اهل وفا چنانست که این بلا سبب عطا شود و این محنت وسیله منحت کبری و موهبت عظمی شود و علیک التّحیّة و الثّنآء ع ع

مکاتیب حضرت عبدالبهاء جلد ۶صفحه ۱۱۳


ورقی از تاریخ امر / ۳۱ ژانویه ۱۸۹۹
ورود عرش مبارک حضرت اعلی به ارض اقدس به دستور حضرت عبدالبها

هوالابهی

ای فرع جلیل سدرهء مقدّسهء مبارکه جمال قدم و اسم اعظم روحی لاحبّائه الفدا در وقتی که در حیفا تشریف داشتندموقعی را در جبل کرمل به کرّات مرّات تعریف فرمودند که آن محلّ بسیار با صفا و لطافت و نضارت و نظارت است و امر فرمودند که آن محلّ را به هر قسم است بگیرند بسیار بسیار میل مبارک به گرفتن آن محلّ بود . چهار سال پیش به هر وسیله بود آن محلّ گرفته شد و جزئی ترتیبی داده شد و مهیّا گشت . پس سفارش مخصوص به رنگون داده شد و مکاتیب متعدّده مرقوم گشت و نقشهء صندوقی از رخام آن صفحات که در جمیع جهات معروف است کشیده شد و ارسال گشت و به مشقّت زیاد یك پارچه منبّت اتمام شد و بوسائط چندی حمل به اینجا گشت و البتّه در بین راه در ورود به بعضی از شهر ها چه شد مسموع آن جناب گشته خلاصه با صندوقی از بهترین خشب هندوستان چندی پیش وارد گشت . و یك سال قبل از اینجا جناب آقا میرزا اسد الله را مخصوص فرستادیم تا آن که با تخت روان جسد مطهّر و هیکل مقدّس و عرش عظیم روحی لتربته الفدا را از ایران با کمال توقیر و خضوع و خشوع و احترام با چند نفر احباب حمل نموده وارد ارض مقدّس نمودند…..فی الحقیقه چنان سرور و حبوری دست داده که وصف نتوانم زیرا آن عرش مقدّس بسیار مورد اهانت اهل ظلمت شده بود الحمد لله به عون و عنایت جمال قدم چنین اسباب فراهم آمد که در نهایت عزّت جمیع اسباب مهیّا گشته محلّ حیرت کلّ خواهد شد و البهآء علیك و علی افنان السّدرة المقدّسة هناک .
ع ع

منتخبات مکاتیب جلد چهارم صفحات ۶۸-۶۷


«آنچه فقیرتر گردید، غنی تر شوید»

کلام مرکز میثاق هموا­ره روح بخش بوده است. از صمیم قلب می گویند و با عشق تمام می سرایند و هدایت میفرمایند؛ گویی از تمامی وجودشان محبّت می تراود؛ با قلمشان آنسان سخن می گویند که گویی در مقابلشان نشسته ای و امواج حبّ این مولای حنون را به چشم ظاهر می بینید . در لوح کوتاهی خطاب به احبّای ککین میفرمایند:

هوالله، ککین، احبّای الهی علیهم بهاءالله الابهی ملاحظه نمایند:

هوالابهی ای مقرّبان درگاه، در ملأ اعلی مذکورید و در ملکوت ابهی مشهور و در لسان اهل تقدیس منعوت، زیرا مؤمن به ربّ اعلی گشتید و موقن به ظهور حضرت کبریا؛ توجّه به ملکوت ابهی نمودید و تشبّث به عروةالو­ُثقیٰ؛ از عین یقین نوشیدید و به حبل متین تمسّک جُستید؛ در بحر عطا مستغرقید و از نور وفا مقتبِس؛ هر یک در دفتر عِلّیّین سردفتر هُدی هستید و در بهشت برین سروَر اتقیا. قدر این فضل عظیم را بدانید و خود را فانی محض و فقر صرف و عجز محض انگارید. آنچه فانی تر گردید، باقی تر شوید و آنچه فقیرتر گردید، غنی تر شوید. ارجمندی به قدر مستمندی است و بزرگو­اری به اندازۀ خاکسار­ی، این است سِمَتِ مقرَّبین، این است صفت متّقین. والبهآء علیکم. ع ع

(مجموعه مکاتیب، شماره ۷۲، صفحه ۹۴)


لوح و ابیاتی بسیار زیبا از مرکز میثاق

«ای مونس یاران سال‌های چند در لباس مستمند سرگشته کوه و صحرا و گمگشته دشت و دریا بودی و لب تشنه چشمه حیات و پر نشئه باده ثبات گشتی تا به عین تسنیم پی بردی و از باده الست سرمست گردیدی و از نیست و هست گذشتی حال یک قدحی از صحرای محبت الله به دست گیر و بر رندان می پرست صلا زن و بگو :

تا چند گمگشته دشت و بیابانید
وقت وصول است این
هنگام حصول است این
بل اصل اصول است این
آسوده شو آسوده شو
وقت پریشانی گذشت
ایام نادانی گذشت
دشت بیابانی گذشت
آسوده شو آسوده شو
شمس حقیقت زد علم
بر کوه و دشت در صبحدم
مقصود کل شاه قدم
ماه ملل میر امم
آسوده شو آسوده شو

حال وقت آن است که درگاه احدیت را ملجأ و پناه کنیم و بیدار و پر انتباه گردیم ، در جهان شوری افکنیم و حشر و نشوری ظاهر سازیم.
ای مونس ، امیدوارم که انیس آن دلبر نازنین گردی و جلیس آن یار دلنشین. ای مونس، شکر حضرت احدیت را که در آستان مقدس وارد و روی را به خاک درگهش پر انوار و موی را به غبار رهش مشکبار نمودی و طوف کنان گریان و نالان و سوزان اشعار آبدار خواندی و چشم یاران را از سرشک ریزان چون ابر بهاران نمودی و گلزار ما حول بقعه مبارکه را به اشک دیده و آب جویبار تسقیه کردی و حول مطاف ملاء اعلی طواف نمودی ، از فضل الهی استدعا می نمایم که به کلی گرفتار حق گردی و سرمست جام سرشار او ، تا سبب شوی آن جمع پریشان را جمع نمائی و آن بی سر و سامان را سر و سامان دهی. ع ع

مکاتیب حضرت عبدالبهاء
جلد دوم صفحات ۱۷۰-۱۶۹


لوحی زیبا از حضرت عبدالبهاء با صوتی روحنواز

هوالله

ای یاران رحمانی عبدالبهاء
هر چند شبانگاهست ولی صبحگاهی ملکوت الهی است، یعنی انوار ساطعست و وجوه لامع، فیض قدیم جمال ابهی، ندیم هر قلب سلیم است و تجلی مجلی طور، همدم هر ثابت مستقیم، ندای جانفزای جمال قدم از جهان غیب گوشزد هر پاک جیب است و بشارات و اشاراتش بخشش فیض لاریب. صیت عظمتش شهره آفاق است و صوت مرغان چمنستان حقیقتش روح بخش اهل اشراق. پس باید کل نعره برافرازیم و ولوله در این جهان فانی به قوه الهی اندازیم تا حیات جاودانی در این جهان فانی رخ بگشاید و موهبت آسمانی تجلی بنماید و فیض ابدی جنت ابهی جهان را بیاراید. خمودت تا چند و خاموشی تا کی، شعله نورانیه نار موقده الهی در قطب آفاق بلند است و شمع روشن هدی شاهد انجمن، اگر از حرارت این شعله الهیه نیفروزیم به چه آتش جانسوزی افروخته گردیم. اگر از این صهبای خمخانه الهی سرمست نگردیم از چه باده پر نشئه قدح به دست گیریم و اگر در محفل تجلی باده خلر روحانی در ساغر رحمانی نیندازیم در چه بزمی پر جوش و خروش گردیم. ای یاران الهی بانگ، بانگ جمال ابهاست از ملکوت غیب و آهنگ، آهنگ ملاء اعلی، در وجد و طرب آئید و در جذب و وله که عبدالبهاء اسیر زنجیر سجن یوسفی شده تا در بازار بندگی رخ برافروزد و در مصر عبودیت تاج بلا بر سر نهد و طوق موهبت کبری در گردن اندازد، ها بشری، ها بشری، ها اهل طرب بشری. و علیکم التحیة و الثناء. ع ع


ای ياران حقيقی آفتی اعظم از خمودت و جمودت نيست زيرا موت مجسّم است. تا توانيد بر شوق و ذوق و فرح و بشارت و طراوت و لطافت بيفزائيد زيرا وجود افسرده و پژمرده مرده است اثر حيات ندارد و محبّت اللّه روح بخش است و وجد و طرب آرد و شوق و شعف. هر نفس افسرده‌ای بايد از برای خويش گوری بکاود و در تنگنای آن ظلمات مقرّ يابد و عليکم التّحيّة و الثّنآء. ع ع

منتخباتی از مکاتیب حضرت عبدالبها
جلد ۶ صفحه ۷


لوحی زیبا از حضرت عبدالبهاء
با صوت خوش بانو «مرجان»

«ای جانفشان يار بی نشان، هزار عارفان در جستجوی او ولی محروم و مهجور از روی او
اما تو يافتی، تو شناختی، تو نرد خدمت باختی
و كار خود ساختی و علم فوز و فلاح افراختی، طُرفهْ حكايتی و غريب بشارتی، آنان که جستند، نيافتند و آنان که نشستند يافتند
استغفرالله جستجويشان جستجوی سيراب بود نه تشنگان و طلبشان طلب عاقلان بود نه عاشقان.
عاقلان خوشه چين از سِرِّ ليلی غافلند
کاين كرامت نيست جز مجنون خرمن سوز را
عاشق نشسته به از عاقل متحرك.
والبهاء عليك.» ع ع

مکاتیب حضرت عبدالبهاء
جلد سوم صفحه ۱۰۴


لوحی زیبا از حضرت عبدالبهاء

هوالابهی

ای مشتعل به نار محبّت الله، ساعت که جسم منجمد و فلز متطرّقست (۱) به سبب نظم و ترتیبی ماهرانه حرکت منتظمانه دارد، با وجود آن که جسم ثقیل است اوقات انتقالات کوکب جلیل را معیّن نماید و بشیر قُرب طلوع نیّر فلک اثیر گردد و چون حرکتی خفیف و ضعیف در جسم ثقیلی حاصل شود چنین ثمر جلیل حصول یابد، پس اگر حرکت شوقی روحانی در جسم انسانی، که به مثابۀ روح این عالم عنصریست، ظاهر شود چه آثار باهره و کمالات لامعه تحقّق یابد، پس از خدا بخواه که به ترتیبی الهی و قوّه ای روحانی سبب حرکت وجدانی هیاکل انسانی گردی و رصَد حرکات کواکب ملأ اعلی و نجوم ملکوت ابهی شوی و چون روح پرفتوح علّت حرکت و اهتزاز جسم عالم امکان باشی. ع ع

منتخباتی از مکاتیب حضرت عبدالبهاء جلد دوم صفحه ۱۷۲

۱-متطرق= (ویژگی) جسم چکش خورده


لوحی از حضرت عبدالبهاء
تو را که گفت در زمره آوارگان در آیی؟
با صدای پرواز

هوالابهی

ای سرگشتۀ کوی الهی تو را که گفت که در زمرۀ آوارگان در آئی و در انجمن دلدادگان در افتی و در حلقۀ بینوایان داخل شوی و در مجمع عاشقان وارد گردی؟ دلی آسوده داشتی و جانی از هر مصیبتی آزاده؛ آسایش وجدان داشتی و با راحت جان همدم بودی؛ جمعیت خاطر را به پریشانی مبدّل کردی و آسودگی دل را به آلودگی محنت مبادله نمودی. چون این آوارگان بی سر و سامان شدی و چون این دلباختگان گم گشتۀ صحرا و بیابان شدی. خانه به تالان و تاراج دادی و به شغالهای شیراز باج و خراج.
باری، نمی دانستی که در این مصائب شدیده خواهی افتاد و در این بلایای عظیمه گرفتار خواهی گشت؟ آخر، می خواستی که از آوارگی این بینوایان عبرت گیری و از اسیری این ستمدیدگان پند و نصیحت یابی.
باری، این سبیل الهی است و این طریق حضرت ربّانی؛ راه جانبازی و فداکاری و گذشتن از راحت و کامکاری است. این قمیص مطهّر هیچ رنگ آلایش قبول ننماید و این جمال انور هیچ زینت و زیور نپذیرد. از هر جامه عریان به میدان آید و از هر قیودی آزاد عیان گردد. اگر چنان نبود، هر اسیر شهوتی عَلَم محبّت برافراختی و هر مبتلای خوشی و ثروتی خیمۀ جذب ربّانی بلند نمودی.

«عشق ز اوّل سرکش و خونی بود
تا گریزد هر که بیرونی بود»(۱)

و فی الحقیقه، اگر بلایای سبیل الهی نبود، کام عاشقان جمال به چه شیرین گشتی و اگر جرعۀ جام محن و آلام در محبّت رحمن نبود، ذائقۀ مشتاقان به چه متلذّذ گشتی؟ حضرت اعلی روحی و روح الوجود لساحته فدا در مناجات میفرمایند که، خدایا اگر بلایای سبیل تو نبود، من هرگز قبول نمی نمودم که از عوالم قدس تو به این مقامات شهود آیم.
شما نیز از این بحر اعظم نصیبی داشتید و از این کوثر ممزوج به کافور حقّ سهم و بهره گرفتید ولی این قدر کفایت است. امید از فضل حقّ چنان است که مِن بعد تأییدات غیبیّه برسد و به آنچه آمال و آرزوی دل و جان است واصل گردند. در جمیع اوقات که در عتبۀ طاهره فائزیم، به یاد شما هستیم. از خدا می طلبیم که آن جناب را به موهبتی موفّق فرماید که انوارش تا ابد از افق عالم روشن و طالع و ساطع باشد. ع ع

(مآخذ اشعار، جلد ۴ صفحه ۱۵۱ / مجموعه مکاتیب، شماره ۵۵ صفحه ۱۶۱)

در توضیحی جناب رأفتی نوشته اند که مخاطب این لوح “جناب میرزا حسین”است.

۱- شعر از مولوی


طلوع کرمل(https://t.me/Tolo_E_Carmel)

الواح و آثار الهی(https://t.me/Alvah_O_Asare_Elahi)