«ای مُنجذبۀ ملکوتُ اللّه، از آینده اندیشه منما. هر که به ملکوتُ اللّه پیوست، در صَوْنِ حِمایتِ حضرتِ بَهاءُاللّه است. حوادث عالم مادّی چه خوب چه بد مثل امواج دریاست در مرور است بقایی ندارد و سزاواراهمّیت نه.
ملاحظه نما که اندک زمانی چه انقلابات عظیمه حاصل، سَریرهای سلطنت دَرهَم
شکست و تاج های شهریاری به باد رفت. شهدِ فائِق سمِّ قاتل شد و جامِ صَهباء، زهرِ هَلاهِل گشت؛ بنیان های عظیم ویران شد و مُلوکِ قویّ سرگردان گردید؛ خانوادۀ سلطنت بی سر وسامان گشت و توانگران محتاج به نان شدند.
اینست شأن دنیا. لهذا چه اهمّیتی دارد، عاقبت هر بهار مبدّل به خزان شود و هر زمستان منقلب به تابستان گردد. بیابان سبز و خرّم از طوفان برف و بوران خاک سیاه شود و درختان پُرلطافت و طراوت لخت و عریان گردد و این ناموسِ لَمْ یَتَغَیَّرْ وَ لَمْ یَتَبَدَّلِ عالَمِ مادّی است.
آیا دیگر جائز است انسان به راحت دنیا مسرور گردد یا از عدمِ رَفاهیّت محزون شود؟ این حالْ سزاوارِ اطفال است، ولی اهلِ مَلکوت سُرورشان از فُیُوضاتِ اِلهیّه است و امیدشان به فضلِ نامُتَناهیِ اِلهی. به فیضِ ملکوت خوشنودند و به اَلطافِ رَبُّ الجُنودْ مَشعوف و مَسرور. در آتشِ بَلا و مَصائبْ تر و تازهاند و در طوفانِ مَشَقَّت و حوادثْ راحت و در نهایتِ آسایش. زیرا تکیه به کوهی عظیم دارند و آرامگاه در کشتی از زُبُرِ حَدید.
خلاصه اینست که باید همیشه در نَشْئه و سُرور باشی و مُستَبشِر به بشاراتِ اِلهیّه.»
(حضرت عبدالبهاء، منتخباتی ازمکاتیب، ج ۳، شمارۀ۶۷.)