حکایات امری و خاطرات مسجونین

انسان باید حیاتی جوید که انتهائی نداشته باشد

خانمی در کشتی از حضرت عبدالبهاء پرسید:
“حال مبارک در سفر دریا چگونه است؟”

فرمودند:

«کاری که خدا در جلو انسان می گذارد لابد طاقت هم می دهد ما نباید همیشه به آسایش تن ناظر باشیم، بلکه باید طلب مقصود و مقصد عالی نماییم ولو منافی راحت تن باشد.»
عرض کرد: من از زحمت و موت می ترسم.

فرمودند: ” پس کاری بکن که هرگز نمیری بلکه روز به روز زنده تر شوی حیات ابدیه جوئی. نفوسی که داخل ملکوت الهی می شوند به فرموده حضرت مسیح نمی میرند. پس تو داخل ملکوت الهی شو تا از مردن نترسی. انسان باید حیاتی جوید که انتهائی نداشته باشد. این حیات جسمانی چند روزی است، این خواب و خور منتهی می‌شود و اهمیتی ندارد. حیاتی باید جست که فنا نداشته باشد و روزی که شب ندارد و سروری که او را غم از پی در نیاید. همّت را بلند کن به این حیات و راحت جسمانی قناعت منما…. اگر این حیات جسمانی اهمیتی داشت، حضرت مسیح قبول صلیب نمی نمود. این حیات پنج روزه همه غم و غصه است. هر روز غم آمالی یا داغ عزیزی یا حادثه عجیبی این چه حیاتی است. حیات، حیاتِ ابدیه است. در فکر امری باش که پاینده است تا از مردن نترسی و خود را همیشه زنده بینی. قوت قلب داشته باش انسان باید قلبش زنده باشد و روحش مستبشر و ادراکش وسیع باشد والا مانند حیوان است بلکه ذلیل تر از آن.

کتاب سفرنامه، جلد دوم صفحه ۹
https://t.me/Bahainoorlibrary/4737


کانال تلگرام طلوع کرمل (https://t.me/tolo_e_carmel)