در سال 1910 حضرت عبدالبهاء پس از چهار دهه تبعید و زندان، در سن 66 سالگی عازم سفری برای ترویج و انتشار پیام حضرت بهاءالله شدند.
ایشان در مدت 3 سال به 9 کشور در 3 قاره سفر کردند. در طول این سفر افرادی از هر طبقه و قشر اجتماع ازدانشمندان و مردم عادی، سیاهپوستان و سفیدپوستان، فقرا و ثروتمندان به ملاقات ایشان میآمدند. در دانشگاهها، گروههای صلح، کلیساها، کنیسهها، مجامع علمی و یا بشردوستانه به ایراد سخنرانی پرداختند. گزیدهای از سخنرانیهای ایشان در طول این سفرها به زبان فارسی در مجموعهای با عنوان خطابات در 3 جلد تنظیم شده است. در این قسمت نمونهای از این سخنرانیها را میتوانید مطالعه کنید. نسخۀ کامل این کتابها در کتابخانۀ بهائی دسترس است.
در جيع کتب الهيّه از جميع ملل روزی موعود است که آن روز جميع بشر در امن و امان راحت خواهند بود و عالم انسانی اتحاد و اتفاق حاصل خواهد نمود، نزاع و جدال نخواهد ماند، جنگ و حرب نخواهد بود، جميع ملل با هم ارتباط خواهند يافت و وحدت عالم انسانی جلوه خواهد کرد. حال ملاحظه ميکنيم که آن روز صبحش دميده است، پرتو بارقهاش در آفاق منتشر گشته، در عالم بشر يک هيجان عظيم حاصل شده. جميع ملل عالم شهادت ميدهند که تا وحدت عالم انسانی حاصل نگردد از برای بشر راحت و سعادت حاصل نخواهد شد.
محبت است که سبب حيات عالم انسانی است. اتحاد است که اسباب سعادت بشر است. لکن هر چيزی منوط به اسباب است تا اسبابش مهيا نشود حاصل نمیشود. مثلاً اين چراغ را لابد لازم که بلوری مهيا، روغنی مهيا، فتيلهئی مهيا شود تا روشن گردد. ما میخواهيم در ميان بشر محبت حاصل شود. محبت را روابطی لازم است. يک وقتی است روابط، روابط عائله است. يک وقتی است که اسباب محبت، روابط وطن است. يک وقتی است اسباب محبت، وحدت لسان است. يک وقتی است روابط محبت، روابط جنسی است. يک وقتی است که روابط محبت، وحدت منافع است. يک وقتی است که اسباب محبت، تعليم و تعلم است. يک وقتی است که سبب محبت، وحدت سياسی است. اين اسباب جميعاً خصوصی است. محبت عمومی حاصل نخواهد شد به جهت اينکه اين سبب محبت است ميانۀ اهل يک وطن اما اهل اوطان ديگر محرومند. روابط جنسی سبب محبت ميانۀ آن جنس است… نميشود که روابط جنسی و تجارتی و سياسی و وطنی اسباب ارتباط عمومی شود زيرا روابط جسمانی است، مادی است و روابط ماديه محدود است. زيرا مادّه چون محدود است روابطش نيز محدود است.
پس معلوم شد اعظم روابط و وسيله به جهت اتحاد بين بشر قوۀ روحانيه است چونکه محدود به حدودی نيست. دين است که سبب اتحاد من علی الارض ميشود توجه به خداست که سبب اتحاد عالم ميشود، دخول در ملکوت است که سبب اتحاد اهل ارض ميشود و چون اتحاد حاصل شد محبت و الفت حاصل میشود. لکن مقصد از دين نه اين تقاليدی است که در دست ناس است. اينها سبب عداوت است، سبب نفرت است، سبب جنگ و جدال است، سبب خونريزی است. ملاحظه کنيد، در تاريخ دقت نمائيد که اين تقاليدی که در دست ملل عالم است سبب جنگ و حرب و جدال عالم است. مقصدم از دين، انوار شمس حقيقت است. و اساس اديان الهی يکي است، يک حقيقت است، يک روح است، يک نور است، تعدّد ندارد.
از جمله اساس دين الهی تحرّی حقيقت است که جميع بشر تحرّی حقيقت کنند. چون حقيقت واحد است جميع فرق عالم را جمع میکند. حقيقت علم است. اساس اديان الهی، علم است. علم سبب اتحاد قلوب میشود. حقيقت، الفت بين بشر است. حقيقت، ترک تعصب است. حقيقت اين است که جميع بشر را بندگان الهی ببينيد. حقيقت اين است که جميع ملل عالم را بندۀ يک خداوند بدانيد. حقيقت اين است که جميع اشيا را زنده از يک فيض ببينيد. نهايت اين است در عالم وجود مراتب است مرتبۀ نقص است و مرتبۀ کمال. ما بايد شب و روز بکوشيم تا نقص مبدل به کمال شود. مثلاً اطفال در عالم طفوليت نمیدانند ولی مستحق نکوهش نيستند. بايد اين اطفال را تربيت کرد تا به رتبۀ بلوغ برسند. اين نهالها را بايد نشو و نما داد تا ثمر بدهد. اين زمين را بايد پاک کرد تا تخم برکت به بار آرد. اين مريض را بايد معالجه کرد تا شفا يابد. هيچ نفسی را نبايد مبغوض داشت. جميع بشر را بايد محبت کرد. اگر اين اساس، متين شود محبت حاصل میشود. و همچنين بايد هميشه مناجات کنيم که خداوند در قلوب محبت ايجاد نمايد، تضرع و زاری کنيم تا شمس حقيقت بر کل بتابد، تا جميع در بحر رحمت پروردگار غرق شويم. تضرع و زاری کنيم تا جميع ناقصها کامل شود. تضرع و زاری کنيم تا جميع اطفال به بلوغ برسد. آفتاب محبت بر شرق و غرب بتابد و از نور محبتاللّه جميع قلوب روشن شود، گوشها شنوا گردد، قلوب منجذب به نفحات قدس شود، ارواح مستبشر به بشاراتاللّه گردد.