برنامهٔ جلسات دیانت بهائی

برنامه لیلۀ صعود حضرت بهاء الله

یاران روحانی الله ابهی

ضمن آرزوی در پیش داشتن اوقات و لحظاتی روحانی در این لیلۀ مبارکه تقاضا می گردد موارد زیر را مورد عنایت قرار دهید.

1- برنامه ها پیشنهادی است و شما می توانید به مناسبت مطالبی اضافه و یا حذف نمائید
2- تلاوت زیارتنامه مبارکه رأس ساعت 4 بامداد می باشد
جانتان خوش باد


برنامه لیلۀ صعود حضرت بهاء الله


برنامه لیلۀ صعود حضرت بهاء الله

بخش اول
1- مناجات شروع
2- مناجات دوم
3- ذکر دسته جمعی (یا منان یا منزل البیان 5 بار)
4- آیاتی از کتاب مستطاب اقدس
5- لوح مبارک حضرت بهاءالله
6- لوح مبارک حضرت عبدالبهاء
7- معرفی قصیده رشح عماء
8- ابیاتی از قصیده رشح عماء

بخش دوم
9- مناجات
10- لوح مبارک حضرت بهاء الله
11- کلمات مکنونه
12- شرح نزول کلمات مکنونه
13- رجوع ذره به آفتاب
14- تبعید به بغداد
15- مراجعت از سلیمانیه

بخش سوم
16- زیارت چند مناجات (به انتخاب جمع) به نیت استقرار صلح و آشتی در سراسر گیتی
17- همیشه سراج روح در مصباح نور روشن نیست
18- چراهمواره تحمل بلایا و غل و زنجیر و سجن عظیم فرمود؟
19- تبعید به ادرنه (قسمت اول)
20- تبعید به ادرنه (قسمت دوم)
21- لوح دنیا
22- اعظم معجزۀ طلعت ابهی

بخش چهارم
23- مناجات
24- در اّیامش، اشراقش از افق شهود بود و حال سطوعش از مطلع غیب
25- تبعید به عکا
26- تأسیس نخستین مسافرخانه زائرین در مرکز جهانی
27- بزرگداشت صعود مبارک در محضر حضرت عبدالبهاء
28- خداوند یهوه اشکها را ازهرچهره پاك خواهد نمود

بخش آخر
29- شرح صعود
30- هر کس به هر کس می رسید می گفت که حضرت مولی به عالم بالا شتافت
31- کتاب عهدی (ترجیحا توسط 2 نفر از عزیزان زیارت گردد)
32- زیارتنامه
33- مناجات خاتمه


1- مناجات شروع

الها معبودا مسجودا
این مشت خاك را از اهتزاز کلمۀ مبارکه منع منما و از حرارت محّبت محروم مساز. دریاهای عالم بر رحمت محیطهات شاهد و گواه وآسمانها بر رفعت و عظمتت مُقِرّ و مُعترف. ای دریای کرم، قطره ئی به شَطرت توجّه نموده و ای آفتاب جود، وجود جودت را طلب کرده. هستیت، مقدّس از دلیل و برهان و استوائت بر ع رش، مُنزّه از ذکر و بیان. رجای افئده و قلوب و ارتفاع ایادی نفوس، بر بخششت گواهیست صادق و شاهدیست ناطق؛ چه که اگر کَرَم نبود، دست ارتفاع را نمی آموخت؛ تُراب چه و ارتفاع چه. ای کریم نّیر رحمتت از افق هر شیء ظاهر و نَجم عطایت از هر شطری ساطع. محتاجان بابت، عطایت را میطلبند و عُشّاق رویت، لقایت را. چون خلق از تو و امید مکنونهء قلب از تو؛ سزاوار آنکه امام وجوه اغیار، محرمان کویت را به طراز جدیدی مُزیّن نمائی و به اسم بدیعی فائز فرمائی. توئی آنکه از اراده ات، ارادات عالم ظاهر و از مشّیتت، مشّیات امم نافذ؛ رجا از قلوب طالبانت قطع نشده و نمي شود . گواه این مقام کلمه مبارکه (لا تَقْنَطوا ). ای کریم عبادت در بحر نفس و هوی مشاهده مي شوند؛ نجاتت را آمل و بخششهای قدیمت را سائل. توئی قادر و توانا و معین و دانا .
ادعیه حضرت محبوب ص 373 تا 375

2-مناجات دوم

هُو الابهَی الابهی
ای محبوب یکتا و پروردگار بیهمتا محض فضل وَ جُود درهای بخشش گشودی و رخ برافروختی و دلها ربودی و غمها زدودی و نغمه ئی سرودی که قلب ها مفتون شد و عقلها مجنون؛ چه شد که پرده نشین گشتی و روی دلنشین پوشیدی. جانها محزون شد و یاران دلخون؛ بساط سرور بر چیده شد و شاخ حُُبور پژمرده و خمیده؛ نسیم جانبخش ساکن شد و آب حیات راکد. پس ای پروردگار، نفحات اسرار از ملکوت ابهایت منتشر نما و پرتو انوار از جبروت اعلایت لامع فرما تا آفاق معطّر و منوّر ماند. ع ع
مجموعه مناجاتهای حضرت عبدالبهاء چاپ آلمان ص 370

4-آیاتی از کتاب مستطاب اقدس

یا اهلَ الارض اذا غربت شمسُ جمالی و سُتِرَت سماءُ هیکلی لا تضطربوا قومواعلی نصره امری و ارتفاع کلمتی بین العالمین. ا نا معکم فی کل الاحوال و ننصرکم بالحق. ا نا کنّا قادرین. من عَرفنی یقومُ علی خدمتی بقیا م لاتقعوده جنود السّموات و الارضین.
ای مردم روی زمین، زمانی که غروب کرد آفتاب جمال من و پوشیده شد آسمان هیکل من، مضطرب مشوید. قیام کنید بر نصرت امر من وبر ارتفاع کلمۀ من در بین اهل دنیا، ما با شما هستیم در جمیع احوال و یاری می کنیم شمارا به حق. همانا ما قادر و توانا هستیم. هرکس مرا بشناسد، قیام بکند بر خدمت امر به قیامی که نتواند او را بنشاند لشکرهای آسمانها و زمینها.
قل یا قوم لایأخذکم الاضطراب اذا غاب ملکوتُ ظهوری و سَکنت امواجُ بحر بیانی، ان فی ظهوری لحکمه و فی غیبتی حکمه اخری مَا اطّ لع بها الا اللهُ الفرد الخبیر. و نراکُم مِن افقیَ الابهی و نَنصُرُ مَن قامَ علی نصرةِ امری بجنود مِنَ المَلاءِ الاعلی و قَبیل مِنَ الملائکةِ المقربین.
ای مردم، وقتی که غایب شد ملکوت ظهور من و آرامش پیدا کرد موجهای دریای بیان من، مضطرب نشوید. در ظاهر شدن من حکمت ها بود، و، در غایب شدن من نیز حکمت دیگری است. که مطّلع نیست به آن مگر خداوند فرد خبیر ما شما را از آسمان بلند روشن خود می بینیم و یاری می کنیم کسانی را که قیام می کنند بر نصرت امر من به لشکرهائی از ملأ اعلی و دسته هائی از ملائکه مقرّبین.
یا اهلَ الانشاء اذا طاَ رت الورقاءُ عَن ایک الثناء و قصدت المَ قصد اَلا قصی الاخفی، ارجعوا ما لا عَرفتموه مِن الکتاب الی الفرع المُ نشعب مِن هذا الاصل القویم.
ای مردم دنیا، وقتی که پرواز کند ورقاء الهی از درخت ثناء، و قصد کند دورترین نقطه ای را که از انظار پنهان است، رجوع کنید درباره آنچه که از کتاب الهی نمیدانید، به فرع منشعب از این اصل قویم.

5- لوح مبارک حضرت بهاءالله

ای محبوب، روحی در دل دمیدی و مرا از من اخذ نمودی و بعد ما بین مشرکین و مُغِلّین، نمایشی از من گذاشته و جمیع به آن ناظر شده، بر اعراض قیام نموده اند. ای محبوب، حال خود را بنما و مرا فارغ کن. جواب بشنو. نمایشت محبوب جان من است؛ چگونه راضی شوم. جز چشمم نبیند و جز قلبم عارف نشود. قسم به جمالم یعنی جمالت که از چشم و دل خود هم میخواهم مستور باشی تا چه رسد به عیون غیر طاهره…
منتخبات آثار حضرت بهاءالله ص 65

6- لوح مبارک حضرت عبدالبهاء

هوالابهی
ای ورقهء خَضِرهء نَضِرهء مُستبشره، از مصیبت کبری اگر صد هزار سال ناله و فغان کنیم و آه و زاری آغاز، جامه پاره کنیم و گریبان بدریم و اشک بریزیم و خاک بر سر بیفشانیم و بسوزیم و بگدازیم، این درد درمان نیابد و این زخم التیام نپذیرد و این شعله ننشیند. پس باید خود را در هر نَفَسی عازم عالم عدم دید و به امری قیام نمود که سبب حیات باقیه گردد و علّت صعود و فوز به ملکوت و مشهد لقاء شود و البهآء علیک. ع ع
منتخبات مکاتیب حضرت عبدالبهاء ج 4 ص 76
7- معرفی قصیده رشح عماء

بر طبق اطّلاعات موجود نخستین لوح مبارکی که از قلم حضرت بهاءالله صادر شده قصیده رشح عما بوده که در زندان سیاهچال طهران اندکی پس از نزول روح اعظم بر هیکل مبارک به لسان فارسی نازل گشتهاست این قصیده فی الحقیقه سرود ظفر و شادمانی است و گرچه بلسان رمز و تلویح نازل شده به روشنی مکاشفۀ روحانی حضرت بهاءالله را بیان میکند. حضرت بهاءالله در هر بیتی از ابیات این شعر بهای الهی را که حضرتش مظهر آن بوده می ستایند و در هر مصرعی از آن ،عوالم روحانی را که در آن اوان در روح آن ذات مقدّس متجلّی و ظاهر بوده آشکار میسازند . این قصیده گرچه نوزده بیت بیشتر ندارد ولی فیالحقیقه از کتاب عظیمی حکایت میکند از خلال ابیات این قصیدۀ مبارکه،جلال و عظمت و حقایق و قوا و خصایص مکنونۀ مودوعه در آثار مقدّسه که مقدّر بوده در طیّ چهل سال رسالت حضرت بهاءالله ظاهر شود، کاملاً مشهود میباشد. این شعر مژدۀ نزول قوای روحانی را که حضرت بهاءالله از آنها به مرور نسایم “مُشک ختا”، “ظهور بحر خفا از موج لقا”، بلند شدن “نقره ناقور”، جریان آب زندگانی، ارتفاع “رنّه ورقا”، و ظهور “حوری هاهوتی” یاد می کنند اعلام میدارد حضرت بهاءالله در این منظومۀ لطیف به لسانی فوقالعاده زیبا و بدیع این قوای روحانی را به نفس مبارک حضرتشان نسبت می دهند. زیبائی، قدرت، عمق و همچنین اسرار نهفته ای که در کلمات مقدّسۀ این ابیات و آثار مبارکه دیگر آن حضرت موجود و مکنون براستی از توانائی و امکان ترجمه خارج است. در این ابیات حضرت بهاءالله برای نخستین بار یکی از خصائص ممتا زۀ ظهور مبارک یعنی طلوع یومالله را آشکار و در همان آغاز رسالت روحانی خویش آن را با نفس مبارک خود مرتبط فرمودهاند. نزول یک چنین اثر حیرت انگیز و شادی بخش در سیاهچال طهران در حینی که حضرت بهاءالله قدشان در زیر مصائب و زحمات خم شده بود، نشانه دیگری از صَلابت و نَبضان روح تسخیرناپذیر آن حضرت محسوب میشود نکته قابل ذکر دیگر اینکه تا آنجا که اطّلاعات ما اجازه میدهد این شعر تنها اثری است که حضرت بهاءالله در مولد خود یعنی سرزمینی که مورد علاقه و مهد ظهور امر حضرتشان بوده، نازل فرموده اند.

8- ابیاتی از قصیده رشح عماء

هوالله
رشح عَماء از جذبۀ ما میریزد        سرّ وفا از نغمه ما میریزد
از بادصبامشک خطاگشته پدید        این نفحۀ خوش ازجَعدۀ ما میریزد
…نقرۀ ناقوری، جذبۀ لاهوتی        این هردوبیک نفخه، ازجوّ سماء میریزد
…نخلۀ طوبی بین، ر نۀ ورقا بین        غنّۀ ابها بین، کزلمع صفا میریزد
آهنگ عراقیبین،دفّ حجازیبین        کفّ الهی بین کز جذبۀ لامیریزد
… آتش موسی بین،بیضه بیضا بین        سینۀ سینا بین کز کفّ سنا میریزد
نالۀ مستان بین، حالت بستان بین        جذبۀ هستان بین،کزصَحن لقا میریزد
بنقل از رحیق مختوم جلد اّول صفحه 184

9- مناجات

هُو اللّه
پروردگار مهربانا، یاران سر گشتهء کوی تو اند و دلبستۀ روی تو. مشتاق دیدارند و گرفتار حسرت و حُرقت بی حدّ و شمار. سوی تو پویند؛روی تو جویند؛ راز تو گویند. تأیید فرما؛ توفیق بخش تا در عبودّیت، استقامت نمایند و به خدمت پردازند؛ محفل انس بیارایند و در ظلّ عنایت بیاسایند و به قربانگاه عشق بیایند و روی و موی به خون خویش بیالایند. ای دلبر آسمانی، یاران شایان عنایت و مهربانی و تو دانی و آنچه خواهی، می نمائی. عُون توئی ، صُون توئی بخشندهء دو کون توئی .انت التواب ا لرّحیم . ع ع
مجموعه مناجاتهای حضرت عبدالبهاء چاپ آلمان ص298

10- لوح مبارک حضرت بهاء الله

جمال قدم می فرمایند:
ای دوست بشنو کلمه دوست را و به جان اصغا نما. صَعب است بر دوست مُفارقت دوست؛ ولکن دوست چنین خواسته. دوست را چه لایق؟ تسلیم و رضای دوست. دوست میفرماید: دوست من آنچه من دوست دارم البته دوست داری. پس به رضای دوست و آنچه از اوست راضی شو. ای دوست، علت حرکت ،حرارت و سبب صعود ،خفت. انشاءالله نار حُبّ الهی که در کلمات نظمیه ات مُودِع است سبب صعود و علت حرکت خواهد شد و دوستان را به دوستان ملحق خواهد ساخت.
سفینه عرفان، دفتر 18 ، ص 14

11-کلمات مکنونه

ای پسران من
ترسم که از نغمۀ ورقا فیض نبرده به دیار فنا راجع شوید و جمال گُل ندیده به آب و گِل باز گردید .

ای پسر انصاف
در لیل، جمال هیکل بقا از عَقَبۀ زُمُردی وفا، به سدرۀ مُنتهی رجوع نمود و گریست؛ گریستنی که جمیع مَلاء عالین و کَرُوبین از نالۀ او گریستند و بعد از سبب نوحه و ندبه استفسار شد، مذکور داشت که حسب الامر در عَقبۀ وفا منتظر ماندم و رائحۀ وفا از اهل ارض نیافتم و بعد آهنگ رجوع نمودم. ملحوظ افتاد که حَمامات قدسی چند در دست کِلاب ارض مبتلا شده اند. در این وقت حُوریۀ الهی از قصر روحانی بی سَتر و حجاب دوید و سؤال از اسامی ایشان نمود و جمیع مذکور شد؛ الا اسمی از اسماء و چون اصرار رفت، حرف اول اسم از لسان جاری شد. اهل غُرفات از مکامِن عزّ خود بیرون دویدند و چون به حرف دوم رسید، جمیع بر تُراب ریختند. در آن وقت ندا از مَکمن قرب رسید، زیاده بر این جایز نه. انا کُنا شُهداءُ علی ما فَعلوا و حینذٍ کانوا یفعلون .

12- شرح نزول کلمات مکنونه

حضرت بهاءالله در هنگام مشی در ساحل نهر دجله درباره نزدیکی خداوند “و نَحنُ اقرَبُ الیه مِن حَبلِ الوَرید” و دوری انسان، بارش ابر عنایت الهی و غفلت نوع بشر و امتناع لجوجانۀ او از نوشیدن از سرچشمۀ رحمت بی منتهای الهی، تعمق و تفکر می فرمودند. مجموعه این تفکرات و تعمّقات، به صورت اثری بنام “کلمات مکنونه” که به “صحیفۀ فاطمیه” نیز معروف است، در آمد که با کلامی لطیف، آمیخته با نثری دلکش در نهایت فصاحت، بیان گردیده و حاوی حقایق مکنونه در اساس کلیه ادیان الهی می باشد و معانی و مفاهیم بی نظیر آن سبب اهتزاز روح و روشنی چشم باطن برای مشاهدۀ عوالم نامتناهی رأفت و رحمت، عدالت و قدرت غالبه و محیطه پروردگار است. کلمات مکنونه در نهایت فصاحت و بلاغت پایه و مایۀ ادیان و مذاهب را مشخص میسازد 1
حضرت عبدالبها در خصوص اهمیت این اثر می فرمایند:
“کلمات مکنونه تلاوت نمائید و به مضمون دقّت کنید و به موجب آن عمل نمائید”.2
1- بهاءالله شمس حقیقت ص 211
2- گلزار تعالیم بهایی ص49

13- رجوع ذره به آفتاب

بلبلان گلزار حقیقی آهنگ گلشن باقی دارند و عَندلیبان بقا، هوای گُلُبن رحمانی در سر گرفتند؛ هر یک به کمال شوق آرزوی صعود وعروج دارد و تحمّل فِراق و اشتیاق نیارد. پس اگر فی الحقیقه دلدادهء آن دلبریم و آشفتهء آن روی انور، باید از جهان و جهانیان بی زار شویم و آهنگ آن گلزار نمائیم. لکن رجوع به دو قسم است، یک رجوع خاک به ساحت لولاک است و رجوع دیگر رجوع شعاع به آفتاب. اگر به خدمت امر موفّق گردیم و به نشر نفحات الله بپردازیم و در اعلاء کلمة الله بکوشیم و چون نسائم صبحگاهی بر بلاد الله مرور نمائیم و مرده را جان تازه بخشیم و پژمرده را نشاط و انبساط بیاندازه دهیم، هیاکل جهل را به مَعین علم دلالت نمائیم و حقائق غافله را مُتنّبه کنیم و خفتگان را بیدار نمائیم، آن وقت چون سلاطین با شوکت و شکوه و لشکر انبوه، طبل و دُهُل بکوبیم و از افق ادنی به ملکوت ابهی شتابیم و ندای جانفزای الهی را به تحسین تمام از جبروت اعلی شنو یم. آن رجوع رجوع ذّره به آفتاب است و عُود بلبل به گلزار…عبدالبهاء ع
منتخبات مکاتیب حضرت عبدالبهاء ج 4 ص 1

14- تبعید به بغداد

تاریخ حرکت حضرت بهاءالله از طهران به صوب بغداد دوازدهم ژانویه بود و این تاریخ برابر است با بیست و دوم دیماه… چهار ماه طول کشید تا این قافله الهی که قافله سالارش جمال قدم بود به بغداد رسید. حضرت ورقۀ علیا در مورد این سفر برای لیدی بلامفیلد این طور تعریف میفرمایند: دو هفته بعد با جمعی از خانواده های بابی به همراهی غلامان شاهی و دسته ای از سربازان از طهران قصد بغداد نمودیم. چه سفر عجیبی بود. زمستان سرد و راهها هم کوهستانی. چهار ماه این سفر به طول انجامید. پدرم که اساساً مریض بود؛ گردن و اطراف سینه اش در نتیجه فشار زنجیرها زخم شده و آماس کرده بود. مادرم وضع حمل داشت و تاب و مقاومت این مشقات و مصائب را نداشت و هیچکدام نمیدانستند که بالاخره تقدیر ما به کجا خواهد انجامید… آنهایی که در آن سفر همراهشان بودیم بواسطه نداشتن اسباب معیشت و لباس صدمۀ زیادی خوردند… برادرم مخصوصاً قبای نازکی داشت. سوار اسب بود. بسیار زحمت میکشید. دستها و پاهای او که در معرض سرما بودند، زیادتر از همه شکنجه و عذاب دید؛ به طوری که پاهایش سرمازدگی یافت که اثر آن هنوز در هیکلش ظاهر است. مخصوصاً در مواقع سرما و عوارض جسمانی، بی اندازه او را اذیت مینماید. به این وضعیت و مرارت و فقر و بیچارگی وارد شهر بغداد شدیم …
یادداشتهایی درباره حضرت عبدالبهاء ج 2 ص 128

15- مراجعت از سلیمانیه

حضرت ولی امرالله روزی به حضرت حرم مبارک خود، روحیه خانم درباره خاطره ای چنین میفرمایند :
روزی در محضر مبارک حضرت عبدالبهاء جمعاً ناهار بسیار لذیذی تناول کردند و چون بپایان رسید حضرت مولی الوری فرمودند وقتی جمال اقدس ابهی از سفر سلیمانیه مراجعت فرمودند، در خانه ای بسیار حقیر منزل داشتیم. وضع زندگانی بی اندا زه سخت و فقیرانه بود. در همان ایام بود که از قلم اعلی هر روز آثار بدیعۀ منیعه ای نازل میشد و احبای الهی شبها جمع شده گاهی تا صبح آن آیات و ابیات را تلاوت می کردند و مست و مخمور از خمر الهی میگشتند. فرمودند خوراک منحصر بود به قطعه ای نان خشک و کمی خرما؛ ولی لذت آن نان و خرما، هرگز فراموش نشود و با هیچ اطعمه ای مقایسه نگردد.
یادداشتهایی درباره حضرت عبدالبهاء ج 2 ص 137

17- همیشه سراج روح در مصباح نور روشن نیست

حضرت بهاء الله در یکی از الواح چنین می فرمایند:
بسمِ ر بنا العلیِّ الاعلی
ای حبیب من, دنیا را قراری نه ووفایی نیست و صاحبان افئده نباید در این اّیام معدوده خود را از نسیمهای خوش الهی و روائح لطیف معنوی ممنوع و محروم نمایند … قدر این اّیام را دانسته غفلت نورزند که عنقریب مظاهر انّا در راجعون رجوع نمایند و طیرهای معنوی از خاکدان بعد و ذّلت به آشیان قُرب ووحدت پرواز نمایند و غَمام رحمت, ممنوع شود و سحاب مَکرُمت, مقطوع ماند و سِراج نور، مستور گردد و حجابهای ظلمانی همۀ ارض و ساکنین آن را احاطه نماید . همیشه سراج روح در مصباح نور روشن نیست؛ اگر چه فنا ندارد ولکن جز اهل بقاء ادراک ننماید, زیرا که فیض کلّیه ورحمت منبسطه و جمال هویّه و بحر احدّیه همیشه در جریان و در انبساط و در ظهور و در موج نیست. بهار ظاهری که تربیت ظاهر اشیاء به امر خالق اسماء به او موکول و مُفَوض است، در سال یک مرتبه ظاهر شود و همچنین بهار معنوی که تربیت ارواح و افئده منیره می نماید و حیات باقّیه دائمه مبذول می فرماید، در هر هزار سنه او ازیَد یک بار جلوه می نماید و بر همۀ اشیاء از غیب و شهود خلعت هستی و تجلّی ربوبی ابلاغ می فرماید؛ دیگر تا کی مستحق آید و چه کس لایق باشد که ادراک نماید …. همیشه طالب بوده و هستم که خدمتی در خور از بنده برآید که شاید مقبول راه دوست شود و منظور نظر محبوب آید و چه ابتلاها که دیده شد و چه بلایا که از قبل وارد گشت, البته شنیدید و در این مُلک هم در مقابل اعداء تنها ایستاده ام و از جمیع اطراف دشمن احاطه نموده و احدی هم نصرت ننموده و در هر آن هم منتظر آنیم که جسد ترابی را به اهل آن واگذاریم و در آشیان الهی مأوی گیریم؛ با وجود این چه حرفها که می گویند و چه سخنها که از لسان جاری می نمایند, گویا یک چشم در امکان, تحقّق نیافته و یک گوش باز نگشته … آخِر بگو ای مردم , رحمی بر خود نمایید, اگر بر غیر ندارید؛ زیرا ثمرۀ اعمال و افعال به خود شما راجع است و اگرسبب اشتعال نار الهی نمی شوید دیگر علّتِ اخماد, چرا؟ و اگر ناصر نیستید باعث انقلاب چرا …؟
لئالی الحمۀ جلد 2 صص 12 – 5

18- چرا همواره تحمل بلایا و غل و زنجیر و سجن عظیم فرمود؟

حضرت عبدالبهاء می فرمایند:
ای مخموران پیمانهء الهی و ای منجذبان جمال رحمانی، محبوب ابهی و مقصود ملأ اعلی فَدَیتُ احّبائه بروحی و ذاتی و کینونتی وهویّتی و حقیقتی، این مدّت مدید جمیع بلایا و رزایا و مصائب و نَوائب و غلّ و زنجیر و سجن عظیم را به نفس مبارک تحمّل فرمود و شما را در ظلّ تربیت الهّیه تربیت فرمود که در چنین روزی قیام بر امر الله و اعلاء کلمة الله بکنید. حال آن وقت است که چون حواریّین حضرت روح هر چه جز اوست فراموش نمائید و چون بحر اعظم در جوش و خروش آئید، تا نفحات حقّ شرق و غرب را معطّر نماید. ع ع
منتخبات مکاتیب حضرت عبدالبهاء ج 4 ص 51

19- تبعید به ادرنه ( قسمت اول )

یک روز شمسی بیک خبر تازه ای آورد که امکان دارد همه به ادرنه منتقل شوند و معلوم بود که این انتقال حالت تبعید خواهد داشت و درنتیجۀ اصرارهای مشیر الدوله و بنا به تصمیم سلطان عبدالعزیز و وزرای اعظم اوست که چنین امری صادر میگردد. هیکل مبارک که شدیدًا به خشم آمده بودند از قبول چنین تصمیمی امتناع نمودند؛ زیرا ایشان کاری نکرده بودند که سزاوار این عمل ناگهانی باشد. از هنگام ورود به استانبول از کلیه امور جاری در پایتخت برکنار بودند. شخصیتهای متعددی در استانبول به حضورشان آمده بودند و هیچکس کلمه ای دایر بر شکایت یا اعتراض از ایشان نشنیده بود… بنا به اظهار آقا رضا حضرت بهاءالله با لحنی شدید و سرزنش آمیز خطاب به حاجی میر زا صفا که یکی از توطئه گران بشمار میرفت و کوشش فراوان داشت که به هر ترتیب ممکن بابیها را از اسلامبول به یکی از گوشه های قارۀ اروپا تبعید کند و اکنون چهرۀ واقعی خود را آشکار کرده بود، فرمودند: “ما با این تعداد قلیل، تا شهادت آخرین نفر بر سر حرف خود باقی خواهیم بود.” حاجی میرزا صفا با تزویر آشکاری میگفت: “ولی نمیتوان در مقابل یک دولت ایستادگی کرد.” چنانچه آقا رضا مینویسد هیکل مبارک در پاسخ وی فرمودند: “تو مرا از قدرت دولت میترسانی؟ اگر تمام دنیا با شمشیرهای برهنه بر من یکه و تنها حمله ور شوند باز خود را بر اریکۀ قدرت و عظمت جالس میبینم. سرنوشت کلیۀ مظاهر الهی به این بوده که مورد ظلم و ستم قرار گیرند؛ ولی این مخالفتها هیچگاه آنان را از اظهار کلمۀ الهی منع ننمود و از مقصد خود باز نداشت.” هیکل مبارک سپس از شخص مؤمنی که در دربار فرعون زندگی میکرد و شرح گفتگوی وی را با پادشاه مصر که در قرآن کریم ذکر شده یاد نموده و به حاجی میرزا صفا فرمودند که توجه سفیر ایران را به آن قسمت از قرآن جلب نماید. آقا رضا مینویسد حاجی میرزا صفا که مانند صاعقه زده ها بر جا خشک شده بود، اجازۀ مرخصی خواست. آنگاه حضرت بهاءالله خطاب به پیروان خود فرمودند: “نظر شما چیست؟ آیا میخواهید سبب کشته شدن شماها بشوم؟ آیا میخواهید جام شهادت را بنوشید؟ چه وقتی بهتر از حالا برای جان دادن در راه حق؟ بیگناهی ما کاملاً آشکار است و آنها چاره ندارند مگر آنکه بر بیعدالتی خود اقرار کنند.” آقا رضا که این سخنان مهمین را نقل کرده است چنین اضافه میکند: “واقعاً در آن هنگام همه ما با نهایت شعف سرور و وفاداری و اتّحاد و انقطاع آماده بودیم که به آن مرتبۀ رفیع فائز شویم و خدا شاهد است که همگی با شادی در انتظار شهادت بودیم.”
20- تبعید به ادرنه ( قسمت دوم )
ولی در این هنگام مانند همیشه آثار دودلی و تزلزل در میرزا یحیی جبون و چند نفر دیگر که در همان زُمره بودند آشکار شد و ترس و نگرانی آنها را در بر گرفت. آنان میرزا یحیی را از جانب خود مأمور نمودند که به حضور مبارک رفته، تقاضا کند که این نفی و سرگونی را قبول بفرمایند. بهانۀ آنها این بود که “در این میان زنان و فرزندان ما از بین خواهند رفت.” حضرت بهاءالله آنان را مطمئن ساختند که “فدا ساختن زندگی و هستی در راه خدا نشانه عالیترین صفات است” دربارۀ زنان و بچه ها نیز فرمودند که میتوان آنها را به منازل سُفرای دول خارجی فرستاد تا از آنها نگهداری کنند. آقا رضا از قول استاد محمد استاد سلمانی میگوید او خود شاهد بود که میرزا یحیی، سید محمد اصفهانی و حاجی میرزا احمد کاشانی سرهایشان را بهم نزدیک کرده در پی چاره جویی برای نجات جان خود بودند. بالاخره حضرت بهاءالله با مشاهدۀ این که ممکن است شکافی بین بابیها ایجاد شود که سبب ضُرّ امرالله گردد، ناچار راضی به ترک استانبول شدند؛ ولی یادآور شدند که یک فرصت طلایی برای شکوفایی امر از دست داده شد. از قول مبارک چنین نقل شده است که فرمودند: “آنها ما را به عنوان میهمان به اینجا دعوت کردند و با آنکه در نهایت بیگناهی بودیم، با ما به کمال کینه جویی رفتار کردند. اگر ما در این قلب عالم با همین عدّۀ قلیل تا درجۀ شهادت بر سر قول خود می ایستادیم، تأثیر آن شهادت در جمیع عوالم باقی و برقرار میماند.”
بهاءالله شمس حقیقت ص 259 تا 264

21- لوح دنیا

این لوح در سال 1891 یعنی یک سال قبل از صعود حضرت بهاءاللّه و به افتخار آقا میرزا آقا افنان ملقّب به نورالدّین از قلم آن حضرت نازل شده است. در بدایت لوح ایرانیان را چنین خطاب میدهند: ” ای اصحاب ایران شما مشارق رحمت و مطالع شفقت و محبت بوده اید و آفاق وجود بنور خرد و دانش شما منوّر و مزیّن بوده آیا چه شد که بدست خود بر هلاکت خود و دوستان خود قیام کردید؟” در جای دیگر لوح، گذشتۀ درخشان ایران را یادآور می شوند و به حال تلخ و تدنّی ایران در آن دوران، با حسرت مینگرند و تذکّر می فرمایند تعالیمی که از قلم ایشان نازل شده جهت ارتفاع عالم و ارتقاء امم است و مخصوص مملکت و یا مدینه ای نبوده و نیست باید اهل عالم همگی به آنچه نازل شده و تعلیم نموده اند تمسک نمایند تا به آزادی حقیقی که نه تنها آزادی مدنی و سیاسی بلکه آزادی از قیود طبیعت حیوانی در تحت تربیت الهی است، فائز شوند. لوح دنیا ترکیبی از هدایات و ارشادات آن حضرت به اهل ایران و هم به مردم و زمامدارن دنیا است و فخر انسان را محبت و عشق به عالم و عالمیان و جهان دوستی دانسته اند و جهانیان را از تقلید کورکورانۀ افکار گذشتگان بر حَذَر داشتند.
حضرت بهاءالله در این لوح خشونت یعنی شمشیر را محکوم نموده و سخن و کلام با حکمت و دانش را توصیه فرمودند. به اصحاب خود یادآور شدند که عموم اهل عالم باید از ضُرّ دست و زبان شما آسوده باشند. حضرت بهاءالله پنج اصل مهم جهت پیشرفت ایران و جهان ذکر می فرمایند:” 1- ترک تسلیحات (اجرای صلح اکبر) 2- تعلیم خط و زبان واحد 3- اقدام به هر آنچه سبب الفت و اتحاد بین عالمیان گردد. 4- تربیت و تعلیم برای همه اطفال 5- توجه به امر زراعت و کشاورزی

22- اعظم معجزۀ طلعت ابهی

با وجود آنکه عبدالحمید بی نهایت تشدید می نمود و متصّل تأکید در سجن می کرد، لیکن جمال مبارک روحی لاحبائه الفداء در نهایت عزّت و اقتدار…اهالی و ارکان حکومت جمیع می دیدند با وجود این نفسی نَفَسی نمیزد و این از اعظم معجزات جمال مبارک است که مسجون بودند ولی در نهایت حشمت و اقتدار حرکت می کردند.زندان ایوان شد و نفس سجن، باغ جَنان گشت و در این قرون اولی ابدًا وقوع ندارد که شخصی اسیر زندان به قوّت و اقتدار حرکت فرماید و در زیر زنجیر صیت امرالله به فَلَک اثیر رسد و در شرق و غرب فتوحات عظیمه گردد …”
از مقاله ای تحت عنوان”جلوه هائی از حضرت بهاء الله در آثار حضرت عبدالبهاء”به قلم جناب ایزدی نیا

23- مناجات

هُو الابهی
پروردگارا مور ضعیفم و پشهء نحیف؛ بال و پری شکسته دارم و پائی از دوری بادیهء حسرت خسته؛ چشم گریانم بین و جگر سوزانم نظر فرما. آه و فغانم جمع طیور را به فریاد آورده و آه پر حسرت قلبم چون شعلهء سوزان به جان جهان آتش زده. از افق ابهایت، فیض انوار کن و از ملکوت اعلایت، بذل اسرار نما. ای نیسان عنایت، بارش و ریزش ارزان کن و ای شمس حقیقت، تابش و درخشش فراوان بنما؛ شاید این قلوب افسرده تازه و زنده گردد و این نفوس مرده حیات بی اندازه یابد. ع ع
مجموعه مناجاتهای حضرت عبدالبهاء چاپ آلمان ص 345

24- در ایّامش، اشراقش از افق شهود بود و حال سطوعش از مطلع غیب

” ای متوجّهین به نور الهی جمال قدم و اسم اعظم روحی لاحّبائه الفداء هر چند از این جهان صعود فرمود و خیمه در جهان پنهان برافراشت؛ ولی فیضش، شامل است و فضلش، کامل؛ نورش بازغ است و نجمش لامع؛ کوکبش ساطع است و نّیرش لائح. در اّیامش، اشراقش از افق شهود بود و حال سطوعش از مطلع غیب. عالم هویدا، تنگ است و جهان غیب، بسی واسع و پُر گشایش. پس توجّه به آن جهان باید تا فیض از جمیع جهات بلکه مقدّس از جهات رسد. ذلک ما بّینّاه لکم یا احّباء الله.
ع ع
منتخبات مکاتیب حضرت عبدالبهاء ج 4 ص 76

21- لوح دنیا

این لوح در سال 1891 یعنی یک سال قبل از صعود حضرت بهاءاللّه و به افتخار آقا میرزا آقا افنان ملقّب به نورالدّین از قلم آن حضرت نازل شده است. در بدایت لوح ایرانیان را چنین خطاب میدهند: ” ای اصحاب ایران شما مشارق رحمت و مطالع شفقت و محبت بوده اید و آفاق وجود بنور خرد و دانش شما منوّر و مزیّن بوده آیا چه شد که بدست خود بر هلاکت خود و دوستان خود قیام کردید؟” در جای دیگر لوح، گذشتۀ درخشان ایران را یادآور می شوند و به حال تلخ و تدنّی ایران در آن دوران، با حسرت مینگرند و تذکّر می فرمایند تعالیمی که از قلم ایشان نازل شده جهت ارتفاع عالم و ارتقاء امم است و مخصوص مملکت و یا مدینه ای نبوده و نیست باید اهل عالم همگی به آنچه نازل شده و تعلیم نموده اند تمسک نمایند تا به آزادی حقیقی که نه تنها آزادی مدنی و سیاسی بلکه آزادی از قیود طبیعت حیوانی در تحت تربیت الهی است، فائز شوند. لوح دنیا ترکیبی از هدایات و ارشادات آن حضرت به اهل ایران و هم به مردم و زمامدارن دنیا است و فخر انسان را محبت و عشق به عالم و عالمیان و جهان دوستی دانسته اند و جهانیان را از تقلید کورکورانۀ افکار گذشتگان بر حَذَر داشتند.
حضرت بهاءالله در این لوح خشونت یعنی شمشیر را محکوم نموده و سخن و کلام با حکمت و دانش را توصیه فرمودند. به اصحاب خود یادآور شدند که عموم اهل عالم باید از ضُرّ دست و زبان شما آسوده باشند. حضرت بهاءالله پنج اصل مهم جهت پیشرفت ایران و جهان ذکر می فرمایند:” 1- ترک تسلیحات (اجرای صلح اکبر) 2- تعلیم خط و زبان واحد 3- اقدام به هر آنچه سبب الفت و اتحاد بین عالمیان گردد. 4- تربیت و تعلیم برای همه اطفال 5- توجه به امر زراعت و کشاورزی

22- اعظم معجزۀ طلعت ابهی

با وجود آنکه عبدالحمید بی نهایت تشدید می نمود و متصّل تأکید در سجن می کرد، لیکن جمال مبارک روحی لاحبائه الفداء در نهایت عزّت و اقتدار…اهالی و ارکان حکومت جمیع می دیدند با وجود این نفسی نَفَسی نمیزد و این از اعظم معجزات جمال مبارک است که مسجون بودند ولی در نهایت حشمت و اقتدار حرکت می کردند.زندان ایوان شد و نفس سجن، باغ جَنان گشت و در این قرون اولی ابدًا وقوع ندارد که شخصی اسیر زندان به قوّت و اقتدار حرکت فرماید و در زیر زنجیر صیت امرالله به فَلَک اثیر رسد و در شرق و غرب فتوحات عظیمه گردد …”
از مقاله ای تحت عنوان”جلوه هائی از حضرت بهاء الله در آثار حضرت عبدالبهاء”به قلم جناب ایزدی نیا

23- مناجات

هُو الابهی
پروردگارا مور ضعیفم و پشهء نحیف؛ بال و پری شکسته دارم و پائی از دوری بادیهء حسرت خسته؛ چشم گریانم بین و جگر سوزانم نظر فرما. آه و فغانم جمع طیور را به فریاد آورده و آه پر حسرت قلبم چون شعلهء سوزان به جان جهان آتش زده. از افق ابهایت، فیض انوار کن و از ملکوت اعلایت، بذل اسرار نما. ای نیسان عنایت، بارش و ریزش ارزان کن و ای شمس حقیقت، تابش و درخشش فراوان بنما؛ شاید این قلوب افسرده تازه و زنده گردد و این نفوس مرده حیات بی اندازه یابد. ع ع
مجموعه مناجاتهای حضرت عبدالبهاء چاپ آلمان ص 345

24- در ایّامش، اشراقش از افق شهود بود و حال سطوعش از مطلع غیب

” ای متوجّهین به نور الهی جمال قدم و اسم اعظم روحی لاحّبائه الفداء هر چند از این جهان صعود فرمود و خیمه در جهان پنهان برافراشت؛ ولی فیضش، شامل است و فضلش، کامل؛ نورش بازغ است و نجمش لامع؛ کوکبش ساطع است و نّیرش لائح. در اّیامش، اشراقش از افق شهود بود و حال سطوعش از مطلع غیب. عالم هویدا، تنگ است و جهان غیب، بسی واسع و پُر گشایش. پس توجّه به آن جهان باید تا فیض از جمیع جهات بلکه مقدّس از جهات رسد. ذلک ما بّینّاه لکم یا احّباء الله.
ع ع
منتخبات مکاتیب حضرت عبدالبهاء ج 4 ص 76

25- تبعید به عکا

… در روز حرکت غوغای غریبی برپا شد. با هفتاد و دو نفر از ارض سر به ارض سجن توجه فرمودند… در واپور لمسه متوجه عکا شدیم. قرب به مدینه فلک ایستاد و به قایق تشریف آوردند و چهار نفر را از حضور منع نمودند؛ )جناب سیاح و جناب مشکین قلم و آقا محمد باقر و آقا عبدالغفار( عمر افندی مذکور داشت که ما مأموریم این چهار نفر را به قبرص ببریم. حضرات به ناله آمدند بعد از چند دقیقه مفارقت، جناب آقا عبدالغفار خود را از عرشه کشتی به بحر انداخت. فَیا روحاً مِن حِّبه و انقطاعِه و توکله و استقامته و بعد به عکا وارد شدیم. در قشله عسکریه منزل دادند و شب و روز چیزی در حرم نبود. پاشا شام فرستاد و آن هم به اطفال داده شد و هوا در شدت حرارت و گرمی و آب شور و غذای مخالف؛ دیگر معلوم است که چه گذشته. ولکن از فضل الهی در کمال روح و ریحان بوده و هستیم. فَسوفَ ینصُرُه اللهُ عبادَه بالحَق و ا نه موفی وعدَهُ و انّه بکلشی ء علیم. چنانچه هر چه در الواح قبل در تفصیل انقلاب ارض سر مرقوم، کل ظاهر شد؛ آنچه هم از نصرت که مرقوم شده، البته ظاهر خ واهد شد؛ و سه نفر در این ارض غربت و سجن فدا شدند؛ دو برادر ، جناب باقر و اسمعیل علیهما رحمه الله و عنایته، دست به گردن هم در یک شب فدا شدند. از اول ابداع تا حال چنین امری واقع نشد که دو برادر این قسم متحدًا متفقاً از ارض تیره به مقر اطهر طیران نمایند… و همچنین جناب آقا ابوالقاسم از اهل سلطان آباد. با این همه بلایا فی الحقیقه در کمال راحت و روح و ریحان بودیم؛ چه که به لقاء فائز …
مائده آسمانی ج 8 ص 4

26- تأسیس نخستین مسافرخانه زائرین در مرکز جهانی

در ایام اولیه، زائرین بهائی که با شور و شوق فراوان از راههای دور و اغلب با پای پیاده از ایران به قصد زیارت جمال مبارک به عکا می رسیدند، اغلب به وسیله مأمورین شناسائی شده و از ورودشان جلوگیری به عمل میآمد. احبائی که با این مشقات برای زیارت می آمدند و بدون زیارت جمال مبارک ناامید به اوطان خود بر میگشتند، کم نبودند. بعضی از زائرین هم که موفق به ورود در این شهر میشدند، تنها میتوانستند در جلوی قلعه بایستند و آن حضرت را در حالی که دست مبارکشان را تکان میدادند، زیارت نمایند. همین زیارت کوتاه کافی بود که روح شجاعت و ایمان را در آن یاران برانگیزد و آنان را به چنان مقامی رساند که آماده و مشتاق ایثار جان در سبیل آن محبوب جانان گردند. عبدالعهد نامی به طور مخفیانه بعضی از این مسافرین را که توانسته بودند وارد شهر شوند، کمک میکرد تا به سوی قشله بروند و حتی در بعضی از موارد ناچار بود آنها را در پشت دکان خود پنهان کند. پس از آن که مهاجرین اجازه یافتند که خان عوامید را ترک و در منازل مستقل ساکن شوند، دو اطاق از اطاقهای خوان عوامید برای پذیرایی زائرین اختصاص داده شد. حضرت عبدالبهاء آنان را ملاقات میکردند و شخصاً نهایت سعی را برای تأمین راحتی زائرین معمول میفرمودند و حتی آنان را از لحاظ آراستگی ظاهر و برازندگی لباس برای تشرف به حضور مولایشان آماده میساختند. زائرین در ورود، اخبار و بشارات اوطان خود را می آوردند و در نهایت سرور و روحانیت به شهرهای خود باز میگشتند و بسیاری از آنان در بازگشت افتخار حمل الواحی را که از قلم اعلی نازل شده بود و برای یاران محل خود به همراه به ارمغان میبردند، داشتند. در میان نفوسی که به مدت طولانی در خان عوامید زندگی نمودند میتوان زین المقربین و مشکین قلم را نام برد.
پیام بهائی ش 334 – 333 ص 44

27- بزرگداشت صعود مبارک در محضر حضرت عبدالبهاء

شب صعود طلعت مقصود… از مجاور و مهاجر و مسافر که تقریباً دویست نفر بودند، هر یک فانوسی به سر گذاشتند و دو نفر دو نفر ردیف شدند و حضرت میرزا آقا محمود تلاوت مناجات نمودند و مشرق عبودیت) حضرت عبدالبهاء( در یمین و یسار صف، استماع مناجات میفرمودند و به این حال به اطراف روضه مبارکه صف کشیدند و بعد مراجعت فرمودند به مسافرخانه بهجی و آن شب، چون شب بیدار بودن بود، تدارک قوت جزئی که سدّ جوع نماید، شده بود و تا صبح به تضرّع و ابتهال مشغول بودند و به جهت رفع کسالت گاهی بیرون تشریف می بردند و احباب حرکتی مینمودند و تر و تازه میشدند و تشریف فرما میشدند و به تعزیت مشغول بودند و نزدیک به صبح، وقت صعود باز به اطراف روضه مبارکه مشرف شدند و طرًا نوحه و ندبه و گریه و زاری نمودند و مراجعت فرمودند و بعد از طلوع آفتاب بعضی نیم ساعت بیشتر استراحت نمودند و دو ساعت از روز گذشته باز به اطراف روضه منیعه مشرف شدند و نزدیک دو سال به واسطه این که میرزا آقاجان… در روضه مبارکه و مقام اقدس امنع ابهی منزل دائمی مستمرش بود و محل طبخ و اکل و شربش را ناقضین اعداءالله در آن مبارک محل قرار داده بودند؛ لهذا حضرت عبدالبهاء حفظاً لاحبا و منعاً لظهور الفساد زائرین را منع از دخول مقام منیع فرمودند. اطراف مقام را طواف مینمودند و بعد از زیارت و طواف اطراف مقام منیع، حضرت عبدالبهاء روی خاک خاضعاً خاشعاً جلوس فرمودند و زائرین هم که تقریباً 200 نفر بودند ردیف نشستند و جناب آقا محمود شروع به خواندن مناجات نمودند …
بهجت الصدور ص 478
28- خداوند یهوه اشکها را ازهرچهره پاك خواهد نمود
در کتاب گاد پاسزباي حضرت ولي امراالله راجع به ایام اخیرهیکل مبارك مطالبي به این مضمون مرقوم فرموده اند:
… جمال قدم شش روز قبل از صعود در حالي که در بستر به یکي از اغصان تکیه فرموده بودند، جمیع اصحاب و زائرین و طائفین حول را که در قصر مجتمع شده بودند، احضار نموده و خطاب به آنان فرمودند که از جمیع شماها راضیم. بسیار خدمت کردید و زحمت کشیدید. هر صبح آمدید و هر شام آمدید. همگي مؤید و موفّق باشید به اتّحاد و ارتفاعِ امرِ مالك ایجاد. در آن روز یکي از احباب به نام میرزا اسماعیل مشرّف بوده و خود که در آخرین دیدار نور الانوار حضور داشته، چنین حکایت نموده که پس از اصغاء این بیانات، اشکم جاري شد و حزن و اندوه سراپاي وجودم را فرا گرفت. در این حین جمال مبین به اشاره مرا نزد خود خواندند. اطاعت نموده، نزدیکتر رفتم . هیکل اطهر با دستمالي که در دست مبارك داشتند، اشکم را از گونه ها ستردند. در آن لحظه بي اختیار به یاد بیان حضرت اشعیا افتادم که مي فرماید: ” خداوند یهوه اشکها را ازهرچهره پاك خواهد نمود . “
محبوب عالم ص 404 – 4

29- شرح صعود حضرت بهاء الله

در طی سالهائی که مظهر امر الهی در بین ناس مشی می فرماید، قدرت های خارق العاده او در جمیع عالم نفوذ و تأثیر می نماید و سبب تغییر و تحول کلی در حقائق کل مخلوقات می گردد. در این یوم پر شکوه حضرت بهاءالله کلمه الهیه را برای عالم بشریت در مدت قریب به 40 سال نازل فرمودند و قوا و استعدادهای نامحدودی در عالم وجود بودیعه گذاشتند که ظهور و بروز آن موجب تأسیس مدنیتی با شکوه و جلال و غیر قابل تصور خواهد گردید. نزول مستمر وحی الهی بمدت 40 سال بالاخره در تاریخ 29 می 1892 بپایان رسید. نه ماه قبل از صعود حضرت بهاءالله اظهار فرموده بودند که دیگر نمیخواهم در این عالم بمانم , از آن تاریخ ببعد از لحن بیانات مبارك واضح و آشکار بود که حیات مبارك در این عالم خاکی قریب بانتها است. در شب 8 می 1892 تب خفیفی در وجود مبارك نمودار شد و با آنکه روز بعد شدت یافت ولی بزودی قطع شد. لذا به بعضی از احبا و زائرین اذن حضور عنایت فرمودند ولی چیزی نگذشت که معلوم گردید صحت مبارك اختلال حاصل نموده، تب مجددا شدت یافت و آثار نقاهت از هر جهت محسوس. مقارن طلوع فجر 29 می 1892 و در حینی که از سن مبارك 75 سال می گذشت آن روح مقدس بعالم بالا صعود فرمود. خبر صعود مبارك فورا طی تلغرافی که بکلمات ” قد افلت شمس البهاء” مصدّر بود به سلطان عبدالحمید مخابره گردید و ضمنا باو اطلاع داده شد که قصد دارند رمس مبارك را در حوالی قصر مقر دهند. بنابر این حجره کوچکی در قسمت غرب قصر انتخاب گردید و مراسم استقرار عرش مبارك در همان یوم صعود پس از غ روب آفتاب انجام پذیرفت. و آن نقطه مقدسه قبله اهل بهاء گردید. جناب نبیل شرح آن ایام پر محنت و مصیبت را بدین قرار می نگارد: ” انقلاب عالم تراب جمیع عوالم رب الارباب را به اضطراب آورد… دیگر لسان حال و قال از بیان حال عاجز … در شورش آن محشر اکبر جمیع اهالی عکا و قرای حول آن در صحراهای حول قصر مبارك گریان و بر سر زنان و وامصیبتا گویان …”.
پس از صعود مبارك تا مدت یك هفته جم غفیری از اهالی بلد از غنی و فقیر در این رزیه کبری با عائله مقدسه شریك و سهیم بودند. بسیاری از اعاظم و اکابر قوم شامل مسلمانان، نصاری و یهود و شعرا و فضلا و علماء و رجال دولت و عمال حکومت در مقام تعزیت و تسلیت بر آمدند و لسان به مدح و ثنای محبوب امکان گشودند و مراتب تأثرات قلبیه خویش را نظما و نثرا تقدیم داشتند. حتی از بلاد سائره عرایض شتی بساحت انور حضرت عبدالبهاء که حال نماینده امر حضرت بهاءالله شناخته می شدند واصل گردید. اما این اظهارات حزن و الم در صعود جمال قدم بفرموده حضرت ولی عزیز امرالله :”… هر چند بنفسه عظیم و خطیر و در هیچیك از ادوار سابقه و ظهورات مقدسه ماضیه نظیر و عدیل نداشته مع الوصف چون با بحور احزان و حرمان بی پایانی که حدوث این مصیبت عظمی در قلوب هزاران هزار از محبین و مقبلین و رافعین امر مقدسش در اشطار شاسعه و اقطار وسیعه هندوستان و ایران و عراق و عثمانی و روسیه و فلسطین و مصر و شام ایجاد نموده مقایسه نمائیم معلوم خواهد شد که چون قطره نسبت به دریا و ذره در مقابل آفتاب است.”
کتاب 4 روحی

30- هر کس به هر کس می رسید می گفت که حضرت مولی به عالم بالا شتافت

صعود حضرت بهاالله به ملکوت ابهی اتش بر جان یاران مظلوم ایران زد. عاشقان جانفشانی که دهها سال ملجاء و پناهشان مظهر حضرت یزدان بود. اندوه فرقت محبوب جان کم نبود. در هر گوشه از ایران زمین ا نٓ یاران دل خونین به سوگواری نشستند. چه انان که ده ها سال آرزوی دیدار روی آن مه تابان می نمودند و به عّلت مشکلات موجود یارای سفر به دیار محبوب نداشتند و چه ا نٓان که با زجر فراوان به سرزمین کنعان شتاقتند و افتخار دیدار یوسف جاودان داشتند، انان که روزها و ماه ها در ارض مقّدس عکا در جوار بخشش و عطا اذن دیدار یافتند، همه و همه گریان و نالان، پدر مقّدس ملکوتی ا نٓان از این جهان رخت بربسته بود. اهالی عکا و توابع ان از خرد و کلان، زنان، مردان، مأموران از حکومت عثمانیان همه در اندوه بی پایان. نفس مقّدسی از جهان رفته بود که به هر یک از انان به گونه ای محّبت و عنایت فرموده بود. هر کس به هر کس می رسید می گفت که حضرت مولی به عالم بالا شتافت. فقرای عکا که هر روز مورد مرحمت حضرت بهاءالله بودند در غم جانبدارانه درگذشت آن حضرت دست ها بر سر و سینه می زدند . مردمی که بیست و چهار سال پیش با نگاه اکنده از بغض و کین خویش در ساحل دریا به حضرت بهاالله و یاران باوفا نظر می نمودند، در روز صعود حّضرت بهاالله چشمانشان گریان و دل هایشان س وزان بود. گویی همگی در درون خویش زمزمه می نمودند که کجاست آن نفس مقدسی که بر ما رحم می اورد و کودکان گرسنه ما را اطعام می فرمود. به دستور حضرت عبدالبها تا یک هفته پس از آن حادثه جانگداز به ویژه مردم فقیر،یتیمان و بیوه زنان شهر و توابع ان، اطعام شدند. سیل تلگراف از همه نقاط سرزمین فلسطین و شام به شهر عکا سرازیر گشت. هر کس در هر مقام بود به حضرت عبدالبها و عایله مبارک عرض تسلیت نمود. تاریخ روحانی عالم به یاد ندارد که پس از درگذشت مظهر الهی، مربی اسمانی، نفوس غیر مومن به ان وجود ربانی این چنین اندوهگین ملاحظه شوند. زیرا مخالفان مظاهر الهیه، مخالفان پیامبران اسمانی، در هر دور انان را نفوسی مجنون و پریشان خوانده اند و در این دور مبارک اهل دیگر ادیان بر عظمت و درایت حضرت بهاالله شهادت داده اند.
پیک یزدان دکتر نصرت الله محمدحسینی
سخنرانی 13

31- کتاب عهدی

اگر افق اعلی از زخرف دنیا خالیست و لکن در خزائن توکل و تفویض از برای وّراث میراث مرغوب لا عدل له گذاشتیم گنج نگذاشتیم و بر رنج نیفزودیم * ایم اللّه در ثروت خوف مستور و خطر مکنون * انظروا ثمّ اذکروا ما انزله الرّحمن فی الفرقان (ویل لکلّ هُمَزة لمَزة اّلذی جَمع مالاً و عَدّده). ثروت عالم را وفائی نه آنچه را فنا اخذ نماید و تغییر پذیرد لایق اعتنا نبوده و نیست مگر علی قدر معلوم * مقصود این مظلوم از حمل شداید و بلایا و انزال آیات و اظهار بّینات اخماد نار ضغینه و بغضاء بوده که شاید آفاق افئدهء اهل عالم بنور اتّفاق منوّر گردد و بآسایش حقیقی فائز گردد * و از افق لوح الهی نّیر این بیان لائح و مشرق باید کلّ بآن ناظرباشند * ای اهل عالم شما را وصّیت مینمایم بآنچه سبب ارتفاع مقامات شما است * بتقوی اللّه تمسّك نمائید و بذیل معروف تشّبث کنید * براستی میگویم لسان از برای ذکر خیر است او را بگفتار زشت میالائید * عفا اللّه عمّا سلف از بعد باید کلّ بما ینبغی تکلّم نمایند از لعن و طعن و ما یتکدّر به الانسان اجتناب نمایند * مقام انسان بزرگ است * چندی قبل این کلمه علیا از مخزن قلم ابهی ظاهر: امروز روزیست بزرگ و مبارك آنچه در انسان مستور بوده امروز ظاهر شده و میشود * مقام انسان بزرگست اگر بحقّ و راستی تمسّك نماید و بر امر ثابت و راسخ باشد * انسان حقیقی بمثابه آسمان لدی الرّحمن مشهود شمس و قمر سمع و بصر و انجم او اخلاق منیره مضیئه مقامش اعلی المقام و آثارش مرّبی امکان * هر مقبلی الیوم عرف قمیصرا یافت و بقلب طاهر بافق اعلی توجّه نمود او از اهل بهاء در صحیفه حمراء مذکور * خُ ذ قدح عنایتی باسمی ثمّ اشرب منه بذکری العزیز البدیع ( * ای اهل عالم مذهب الهی از برای محّبت و اتّحاد است او را سبب عداوت و اختلاف منمائید * نزد صاحبان بصر و اهل منظر اکبر آنچه سبب حفظ و علّت راحت و آسایش عباد است از قلم اعلی نازل شده و لکن جهّال ارض چون مرّبای نفس و هوسند از حکمتهای بالغه حکیم حقیقی غافلند و بظنون و اوهام ناطق و عامل * یا أولیاء اللّه و أمناءه ملوك مظاهر قدرت و مطالع عزّت و ثروت حقّند درباره ایشان دعا کنید حکومت ارض بآن نفوس عنایت شد و قلوب را از برای خود مقرّر داشت * نزاع و جدال را نهی فرمود نهیاً عظیماً فی الکتاب. هذا امر اللّه فی هذا الظّهور الاعظم عصمه من حکم المحو و زیّنه بطراز الاثبات * انّه هو العلیم الحکیم*مظاهر حکم و مطالع امر که بطراز عدل و انصاف مزیّنند بر کلّ اعانت آن نفوس لازم * طوبی للامراء و العلماء فی البهاء أولئك أمنائی بین عبادی و مشارق أحکامی بین خلقی علیهم بهائی و رحمتی و فضلی اّلذی احاط الوجود * در کتاب اقدس در این مقام نازل شده آنچه که از آفاق کلماتش انوار بخشش الهی لامع و ساطع و مشرق است * یا اغصانی در وجود قوّت عظیمه و قدرت کامله مکنون و مستور باو و جهت اتّحاد او ناظر باشید نه به اختلاف ظاهرهء از او * وصّیة اللّه آنکه باید اغصان و افنان و منتسبین طرًّا بغصن اعظم ناظر باشند* انظروا ما انزلناه فی کتابی الاقدس (اذا غیض بحر الوصال و قضيَ کتاب المبدأ فی المآل توجّهوا الی من اراده اللّه اّلذی انشعب من هذا الاصل القدیم)* مقصود از این آیه مبارکه غصن اعظم بوده * کذلك اظهرنا الامر فضلاً من عندنا و أنا الفضّال الکریم * قد قدّر اللّه مقام الغصن الأکبر بعد مقامه انّه هو الآمر الحکیم * قد اصطفینا الاکبر بعد الاعظم امرًا من لدن علیم خبیر * محّبت اغصان بر کلّ لازم و لکن ما قدّر اللّه لهم حقّاً فی اموال النّاس * یا اغصانی و افنانی و ذوی قرابتی نوصیکم بتقوی اللّه و بمعروف و بما ینبغی و بما ترتفع به مقاماتکم * براستی میگویم تقوی سردار اعظم است از برای نصرت امر الهی و جنودیکه لایق این سردار است اخلاق و اعمال طّیبهء طاهره مرضّیه بوده و هست * بگو ای عباد اسباب نظم را سبب پریشانی منمائید و علّت اتّحاد را علّت اختلاف مساز ید * امید آنکه اهل بهاء بکلمه مبارکه قل کلّ من عند اللّه ناظر باشند و این کلمه علیا بمثابه آبست از برای اطفاء نار ضغینه و بغضاء که در قلوب و صدور مکنون و مخزون است * احزاب مختلفه از این کلمه واحده بنور اتّحادحقیقی فائز میشوند * انّه یقول الحقّ و یهدی السّبیل و هو المقتدر العزیز الجمیل * احترام و ملاحظه اغصان بر کلّ لازم لاعزاز امر و ارتفاع کلمه و این حکم از قبل و بعد در کتب الهی مذکور و مسطور * طوبی لمن فاز بما امر به من لدن آمر قدیم * و همچنین احترام حرم و آل اللّه و افنان و منتسبین و نوصیکم بخدمة الامم و اصلاح العالم* از ملکوت بیان مقصود عالمیان نازل شد آنچه که سبب حیات عالم و نجات امم است * نصایح قلم اعلی را بگوش حقیقی اصغا نمائید * انّها خیر لکم عمّا علی الارض * یشهد بذلك کتابی العزیز البدیع*

32- مناجات خاتمه

هوالله
ای مهربان بهای من تو تأیید کن؛ تو توفیق بخش؛ ما افسرده ایم، تو دریای آتش؛ ما پژمرده ایم، تو نسائم روحبخش؛ نسیم عنایتی و شمیم موهبتی برسان.
ع ع

33- زیارتنامه

الثنآءُ ا لذی ظَهَرَ مِنْ نَفْسِکَ اْلأَعْلی وَ اْلَبهآءُ ا لذی طَلَعَ مِنْ جَماِلکَ اْلأْبهی عَلَیکَ یا مَظْهَرَ اْلکِبرِیاء وَ سُلْطانَ اْلَبقاء وَ مَلْیکَ مَنْ فِی اْلأْرضِ وَ السمآء اشْهَدُ ا ن بکَ ظَهَرَتْ سَلْطَنَةُ اللّهِ و اقْتِداُرهُ و عَظَمَةُ اللّهِ و کِبرِیائُهُ و بکَ ا شرَقَتْ شُمُوسُ اْلقِدَم فی سَمآء اْلقَضآء و طَلَعَ جَمالُ اْلغَیبِ عَنْ افُقِ اْلَبداء و اشْهَدُ ا ن بحَرَکَه مِنْ قَلَمِکَ ظَهَرَ حُکْمُ اْلکافِ و النُّونِ و برَزَ سِرُّ اللّهِ اْلمَکْنُونُ و بدِئَتِ اْلمُمْکِناتُ و بعِثَتِ اْلظُّهُوراتُ و اشْهَدُ اَ ن بجَماِلکَ ظَهَرَ جَمالُ اْلمَعْبودِ و بوَجْهِکَ لاحَ وجْهُ اْلمَقْصُودِ و بکَلِمَ ة مِنْ عِنْدِکَ فُصِّلَ بْینَ اْلمُمْکِناتِ وَ صَعَد اْلمُخْلِصُونَ اَلی الذِّرَوةِ اْلعُلْیا و اْلمُشْرِکُونَ اَلی الدرکاتِ السُّفْلی و اشْهَدُ باَ ن مَنْ عَرَفَکَ فَقَدْ عَرَفَ اللّهَ و مَنْ فازَ بلِقائِکَ فَقَدْ فازَ بلِقآء اللّه فَطُوبی لمَنْ امَنَ بکَ وَ بِایاِتکَ و خَضَعَ بسُلْطاِنکَ و شُرِّفَ بلِقآئِکَ و بلَغَ برِضائِکَ و طافَ فی حَوْلکَ و حَضَرَ تلْقاءَ عَرْشِکَ فَوَیل لمَنْ ظَلَمَکَ و انْکَرَکَ و کَفَرَ بِایاِتکَ و جاحَدَ بسُلْطاِنکَ و حاَربَ بنَفْسِکَ وَ اسْتَکَبرَ لدَی وَجْهِکَ وَ جادَلَ بُبرْهاِنکَ و فرّ مِنْ حُکُومَتِکَ و اقْتِدارِکَ وَ کانَ مِنَ اْلمُشْرکْینَ فی اْلواحِ اْلقُدْسِ مِنْ اصْبعِ اْلأَمْرِ مَکْتُوباً فَیا الهی و مَحْبوبی فَاَرسِلْ اَلي عَنْ یمینِ رحْمَتِکَ وَ عِناَیتِکَ نَفَحاتِ قُدْسِ اْلطافِکَ لِتَجْذِبنی عَنْ نَفْسی و عَنِ الدُّنْیا الی شَطْرِ قُرْبکَ و لقائکَ ا نکَ انْتَ اْلمُقْتَدِر عَلی ما تَشاءُ و ا نکَ کُنْتَ عَلی کُلِّ شَئ مُحیطاً عَلَیکَ یا جَمالَ اللّهِ ثَناءُ اللّهِ و ذِکْرُهُ و بهاءُ اللّهِ و نُوُرهُ اشْهَدُ بأَ ن ما رَاتْ عَینُ الِأْبداعِ مَظْلُوماً شِبهَکَ کُنْتَ فی اّیامِکَ فی غَمَراتِ اْلَبلایا مَرةً کُنْتَ تَحْتَ ال سلاسِلِ وَ اْلأغْلالِ و مَرةً کُنْتَ تَحْتَ سُیوفِ اْلأَعْداء و مَعَ کُلِّ ذِلکَ امَرْتَ النّاسَ بما امِرْتَ مِن لدُنْ عَلیم حَکیم روحيْ لضُرِّکَ اْلفِداءُ و نَفْسی لِبلائِکَ اْلفِداءُ اسْئَلُ اللّهَ بکَ و با لذینَ اسْتَضائَتْ وجُوهُهُمْ مِنْ انْوارِ وجْهِکَ وا تَبعُوا ما امِرُوا به حُّباً لنَفْسِکَ انْ یکْشِفَ السُّبحاتِ ا لتی حاَلتْ بْینَکَ وَ بَینَ خَلْقِکَ و یرْزُقَنی خَیرَ الدُّنْیا و اْلأخِرَةِ ا نکَ انْتَ اْلمُقْتَدِر اْلمُتَعاِلی اْلعَزیزُ اْلغَفور الرحیمُ صَلِّ اّللهم یا الهی عَلَی السِّدَرةِ و اْوراقِها وَ اَغْصاِنها و افْناِنها و اصُوِلها و فُرُوعِها بدَواِم اسْمائِکَ اْلحُسْنی و صِفاِتکَ اْلعُلْیا ثُمّ احْفَظْها مِنْ شَرِّ اْلمُعْتَدینَ و جُنُودِ الظّاِلمینَ ا نکَ انْتَ اْلمُقْتَدِر اْلقَدیرُ صَلِّ اّللهُ م یا الهی عَلی عِبادِکَ اْلفائِزین و امائِکَ اْلفائِزاتِ ا نکَ انْتَ اْلکَریمُ ذُو اْلفَضْلِ اْلعَظیمِ لا الهَ اّلا انْتَ اْلغَفُوُر اْلکَریمُ.