برنامهٔ جلسات دیانت بهائی

شهادت حضرت اعلی

حضرت بهاءالله می فرمایند : “هيچ ادراکی سبقت نيابد بر کيفّيت ظهور او و هيچ عرفانی احاطه ننماید بر کمّيت امر او”


شهادت حضرت اعلی


برنامه شهادت حضرت اعلی

1- ذکر دسته جمعی (هل من مفرج غيرالله…5 بار)
2- مناجات اول
3- مناجات دوم
4- منتخبات بيانات حضرت بهاءالله
5- منتخبات بيانات حضرت اعلی
6- بيان حضرت بهاء الله در خصوص اصحاب حضرت اعلی
7- واقعۀ قلعۀ شيخ طبرسی
8- شرح فداکاری و شجاعت اصحاب در قلعه شيخ طبرسی از زبان دشمنان
9- بشارت به قرب ظهور موعود
10- تآثير آثار و کتب الهی در این ظهور ربانی
تنفس
11- ذکر دسته جمعی)قل الله یکفی عن کل شيئ….5 بار
12- لوح مبارک حضرت عبدالبهاء
13- تنها راه خاموش کردن این نور قتل باب است
14- مناجات انيس به چهریق رسيده بود
15- مناجات و نياز به درگاه الهی
16- زیارت چند مناجات به انتخاب جمع
17- شرح شهادت

  • قسمت اول
  • قسمت دوم

18- ذکر دسته جمعی یا الله المستغاث 9بار
19- شهادت حضرت رب اعلی سرآغاز خاموشی و فراموشی دعوت او نبود –
20- زیارتنامه
21- مناجات
22- شعر دلا رواست که خون شوی


سروران روحانی

با تقدیم تحيات امنع ابهی
برنامه شهادت حضرت اعلی به پيوست تقدیم ميگردد اميد آنکه بتوانيم از فضای روحانی این اوقات بهره برده و بيش از پيش بر خدمت امرش قائم گردیم

  • این برنامه پيشنهادی است
  • ميتونيد از اشعار مناسب و یا فيلمهای موجود در این خصوص استفاده فرمائيد
  • تلاوت زیارتنامه ساعت 1 ظهر می باشد.

مؤید باشيد

2-مناجات اول

یا الهي انت تری موقفي في وسط الجبل هذا وتشهد علی صبري بانّني ما اردت الاّ حّبك وحبّ من یحّبك فکيف اثني طلعة حضرتك بعد ما لا اری وجودًا لنفسي في تلقاء مدین عزّتك ولکن لمّا أری حزني في وحدتي وغربتي اناجيك بهذا لعلّ بذلك تطّلع علی ضجيجي امناؤك ویدعوك في حقّي وانت تجيبهم رحمةً وفضلاً فاشهدُ ان لا اله الاّ انت بما انت عليه من العزّة والعظمة والجلال والقدرة من دون أن یلحظ او یعلم ذلك احدٌ من عبادك لانّك کما انت عليه لن یعرفك غيرك …
منتخبات نقطه اولی ص 155

3- مناجات دوم

الها معبودا مسجودا ملکا بی نيازا
دوستانت را از دریای آ گاهی بی نصيب مفرما و از مشاهده انوار آفتاب ظهور محروم مساز . ای کریم از یک شعله نار محّبتت عالم را مشتعل نمودی و به یک تجلّی از تجلّيات انوار وجهت مقرّبين و مخلصين را به مَشْعر فدا فرستادی . توئی سلطانی که قدرت کائنات ترا ضعيف ننمود و شوکت امرا از ارادهات باز نداشت . به اسمت رایة ” یفعَلُ ما یشاء ” مرتفع . در این ليله دَلماء از تو مسئلت می نمایم دوستانت را از کوثر معانی قسمت عطا فرما و از حيوة ابدی نصيب کامل بخش . سراجت را اریاح عاصفات خاموش ننماید و سدره امرت را سيلابهای عالم از مَقَرّ بر نيارد . ذکرت در کام عُشّاق از هر شهدی شيرین تر و اسمت در مذاق اهل وفاق از ما فِی الآفاق خوشتر و محبوبتر . ای کریم ، دوستانت را حفظ فرما و بر آنچه سزاوار است تأیيد نما . انّک انت المقتدُر علی ما تشاء ، لا الهَ اّلا انت القويُّ العليمُ الحکيم
آیات الهی جلد 2 ص 100

4- منتخبات بيانات حضرت بهاء الله

به علما از قول بها بگو ما بزعم شما مقصّریم ،از نقطه اولی روح ماسواه فداه چه تقصيری ظاهر که هدف رصاصش نمودید . نقطه اولی مقصّر ، از خاتم النّبّيين روح العالمين له الفدا چه تقصيری باهر که بر قتلش مجلس شوری ترتيب دادید . خاتم النّبّيين مقصّر ، از حضرت مسيح چه تقصير و افترا هویدا که صليبش زدید . حضرت مسيح بزعم باطل شما کاذب ، از حضرت کليم چه کذبی و افترائی آشکار که بر کذبش گواهی دادید . حضرت کليم بزعم باطل شما کاذب و مقصّر از حضرت خليل چه تقصيری هویدا که در آتشش انداختيد . اگر بگوئيد ما آن نفوس نيستيم، میگوئيم اقوال شما همان اقوال و افعال شما همان افعال . آیات الهی ج 1 ص 340
در ظهور اّولم بکلمه ثانی از اسمم بر کلّ ممکنات تجلّی فرمودم ، بشأنی که احدی را مجال اعراض و اعتراض نبوده . و جميع عباد را برضوان قدس بی زوالم دعوت فرمودم و بکوثر قدس لایزالم خواندم . مشاهده شد که چه مقدار ظلم و بغی از اصحاب ضلال ظاهر بشأنيکه لن یحصيه اّلا اللّه . تا آنکه بالاخره جسد منير مرا در هوا آویختند و برصاص غلّ و بغضاء مجروح ساختند ، تا آنکه روحم برفيق اعلی راجع شد و بقميص ابهی ناظر و احدی تفکّر ننمود که بچه جهت این ضرّ را از عباد خود قبول فرمودم ، چه که اگر تفکّر مینمودند در ظهور ثانيم باسمی از اسمایم از جمالم محتجب نمی ماندند . آیات الهی ج 1 ص 222

5- منتخبات بيانات حضرت اعلی

“و اینکه امر شده ذکر سرّ از برای آن است که مراقب بذکرالله باشی که قلب تو هميشه حَیَوان باشد که از محبوب خود محتجب نمانی نه اینکه به لسان ذکر بخوانی و قلب تو متوجّه نباشد بذروۀ قدس و محل انس ، لعلّ اگر واقع شوی در یوم قيامت ، مرآت قلب تو مقابل باشد شمس حقيقت را که اگر مشرق شود فی الحين تعاکس بهم رساند زیرا اوست مبدء هر خير و به او راجع می شود کلّ امر …” منتخبات آیات از آثار حضرت نقطه اولی ص 65
“بدان که تطهير در بيان اقرب قربات و افضل طاعات بوده و هست مثلاً سمع خود را طاهر کن از اینکه ذکر دون الله شنوی و عين خود را که نبينی و فؤاد خود را که شاهد نشوی و لسان خود را که ناطق نگردی و ید خود را که ننویسی و علم خود را که احاطه ندهی و قلب خود را که بر او خطور ندهی و همچنين کل شئون خود را تا آنکه در صرف جنّت حبّ پرورش کنی لعلّ درک کنی من یظهره الله را …” منتخبات آیات از آثار حضرت نقطه اولی ص 68

6- بيان حضرت بهاء الله در خصوص اصحاب حضرت اعلی

حضرت بهاء الله دربيان احوال و تأثير اعمال شهيدان و دلاورانی که بر اثر قوّهء قدسّيهء حضرت اعلی بنحوی معجز آسا تقليب گشته ميفرماید : ” آیا اگر این اصحاب مجاهد فی اللّه نباشند دیگر که مجاهد خواهد بود …و اگر این همه اصحاب با این آثار عجيبه و افعال غریبه باطل باشند دیگر که سزاوار است که دعوی حقّ نماید … آیا هرگز در هيچ تاریخی از عهد آدم تا حال چنين غوغائی در بلاد واقع شد … گویا صبر در عالم کون از اصطبارشان ظاهر شد و وفا در ارکان عالم از فعلشان موجود گشت.”
دور بهائی ص 46

7- واقعۀ قلعۀ شيخ طبرسی

جناب ملاحسين بشرویه ای با 202 نفر از از اصحابشان به امر حضرت باب با علمهای سياه از خراسان عازم مازندران شدند …آن حضرت در 12 اکتبر 1848 به حومۀ مقبرۀ احمدابن علی ابن ابيطالب طبرستانی یا شيخ طبرسی که از اعاظم علماء ومحدثين اسلامی بوده و مقبره اش در ده کيلومتری بارفروش)بابل( می باشد، ميرسند.و بالاجبار برای دفاع وحفظ برج و باروئی می سازندو بعد حضرت بهاء الله از قلعه بازدید می فرمایندو سپس جناب قدوس را از حبس آمل به قلعه می آورند و تعدادشان به 313بالغ ميگردد که این تعداد همانست که در حدیث می فرماید اصحاب قائم باید به تعداد اصحاب رسول الله در غزوۀ بدر کبری باشند که آنها هم 313 نفر بودند…وهمه می دانند که اصحاب چگونه به مدت هفت ماه با شهامتی حيرت انگيز از خود دفاع کردند و چندین هزار لشکر دولتی را که توپ و تجهيزات سنگين نظامی هم داشتند مکرر شکست دادند و در یکی از بزرگترین حملات دفاعيه حضرت ملا حسين شهيد گشتند و قوای دولتی به کلی منهزم گردید تا بالاخره فرماندۀ قوا مهدیقلی ميرزا که عموی ناصرالدینشاه بود قرآن را مُهر کرد و قسم خورد که به اصحاب صدمه ای نميزند ولی برخلاف سوگندش بر سر سفره با شمشيرهای آخته حمله کردند و اصحاب را شهيد نمودند و جناب قدوس را به بابل بردند و در آنجا به فتوای سعيدالعلماء در سبزه ميدان حضرتشان را قطعه قطعه کردند و آنقدر زجر دادند که نبيل می نویسد که قلم از شرحش عاجز است وحضرت بهاء الله می فرمایند که احدی در موقع شهادت آنهمه رنج نکشيد حتی حضرت مسيح .
گفتاری در باب ظهور اعلی )دکتر ریاض قدیمی(ص15

8- شرح فداکاری و شجاعت اصحاب در قلعه شيخ طبرسی از زبان دشمنان

عباسقلی خان لاریجانی یکی از سرداران طبرسی که جناب ملاحسين را با گلوله شهيد نمود در طهران دوسال بعد از واقعه در مجلسی در حضور شاهزاده احمد ميرزا حکایاتی از واقعۀ قلعۀ شيخ طبرسی تعریف می کند…از جمله می گوید:ای شاهزادۀ والاتبار من چه گویم و طریق بيان چگونه پویم که داستانی به غایت ژرف و شگرف است.آنانکه واقعۀ کربلا و شهادت امام شهيد را شنيده و آن منظرۀ رقت خيز و معاملات و حالات سيد مظلومان را با گروه اشقياء طالبند که به رأی العين ببينند، بایستی در قلعۀ طبرسی باشند تا عين آن منظره را مشاهده نمایند بلکه احوال و… طبرسی به درجه ای بود که حوادث نينوا را فراموش ساخت چه که ملاحسين بشرویه و احبابش مانند سيد الشهداء و اصحابش حاضر ومهيای فدا شدند و من و سپاهم با تيغ و تفنگ مهيای محاربه و جنگ ایشان بودیم…نميدانم جماعت بابيه چه دیده و چه فهميده اند که به نوع مسابقت با شادمانی و عشرت به ميدان قتال می شتافتند و سر موئی خوف و بيم نداشتند…با وجود گرسنگی و فقدان مأکول و مشروب و عدم آسایشکه ایشان را به غایت ضعف و ناتوانی رساند گویا هنگام محاربه روح و توانائی جدید در قوالبشان دميده ميگشت و به درجه ای جرأت و جسارت می یافتند که عقول اولی الالباب از درک آن عاجز است .
گفتاری در باب ظهور اعلی )دکتر ریاض قدیمی(ص 41

9- بشارت به قرب ظهور موعود

حضرت اعلی در احيان سجن ماکو و چهریق احيانی که از لحاظ طلوع مواهب و تأئيدات الهّيه و نزول آیات و بّينات رحمانّيه در اعلی ذروهٔ جمال و کمال و از نظر شدائد و مصائب از تلخ ترین و مظلم ترین دقایق حيات مبارک بشمار ميرفت چون اّیام شهادت خویش را نزدیک یافت اهل بيان را به قرب ظهور موعود بشارت داد و به اشراق شمس معبود دلالت فرمود و با توجّه به دو مقصد قویم و دو رسالت عظيم خود یعنی ابلاغ پيام مستقلّ الهی از یک طرف و تبشير ظهوری اعظم و اجلّ از ظهور خویش، از طرف دیگر به تدوین احکام و تشریع حدود و نزول ادعيه و اذکار و صدور رسالات و خطابات که چون سيل از قلم مبارکش منهمر ميشد قناعت ننمود بلکه ميثاق کلّی الهی را که بموجب نصوص مقدّسه از اول لا اول بوسيله انبياء و سفراء الهی از من علی الارض اخذ گردیده با عهد و پيمان اخصّ خویش تکميل نمود و قلوب و افکار را به قيام نفس مقدسی که ظهورش را اعلی ثمرهٔ شجره بيان توصيف می نمود متوجّه ساخت… حضرت باب بر خلاف انبيای سلف که عهد و ميثاقشان پيوسته تلو رموز و اشارات مذکور و ضمن تلویحات و کنایات مستور بود بشارت ظهور بعد را با مضامين روشن و صریح بيان فرمودند و نيز مباین آنچه حضرت بهاالله معمول و عهد و ميثاق خود را در کتاب مخصوص مرقوم و بنام “کتاب عهدی” باقی گذاردند حضرت باب این وعود و اشارات را در سراسر کتاب بيان فارسی که مخزن احکام و اوامر دور بيان است در موارد لاتحصی و تحت الفاظ و عبارات شتّی ذکر فرمودند و این آثار و بشارات جز در موارد معّينه که متعمّدًا در پرده حجاب ملفوف است اکثر روشن و کامل و صریح و قاطع است .
کتاب قرن بدیع ج1 – صص 158-160

10- تاثیر آثار و کتب الهی در این ظهور ربانی

بر خلاف آنچه در ظهورات سابقه ملاحظه می شود که بعضی از مؤمنين اوليه چانه ميزدند،برخی ایراد می گرفتند جمعی باور نميکردند،گروهی اطاعت نمی نمودند، در این ظهور اعلی اثر آثار مبارکه به قدری بوده است که ملاحظه می فرمائيد تفسير سورۀ یوسف ملاحسين را مبهوت و مؤمن ساخت.تفسير سورۀ کوثر وحيد را مدهوش نمود که گلاب به صورتش زدند و حالش آوردند.چند آیه از تفسير احسن القصص حضرت حجّت را مؤمن و موقن ساخت و با سه هزار نفر به ميدان فدا فرستاد.یک لوح ميرزا اسدالله خویی حضرت دّیان را چنان مجذوب و مفتون ساخت که پياده به قلعۀ چهریق فرستاد.رسالۀ نبوّت خاصّه منوچهرخان معتمدالدوله را منقلب و منجذب کرد و خصائل سبعه ملاصادق مقدس خراسانی را در آن محيط و مکان بر محل اذان فرستاد که اذان جدید را با بانگ بلند تلاوت کند…و به طرزی که در تواریخ دوست و دشمن مندرج است هزاران نفر آنطور عاشقانه در ميدان فدا و شهادت جانفشانی کنند .
گفتاری در باب ظهور اعلی )دکتر ریاض قدیمی(ص 38

12- مبارک حضرت عبدالبهاء

هوالابهی
ای فرع جليل سدرهء مقدّسهء مبارکه جمال قدم و اسم اعظم روحی لاحّبائه الفدا در وقتی که در حيفا تشریف داشتند موقعی را در جبل کرمل به کرّات و مرّات تعریف فرمودند که آن محلّ بسيار با صفا و لطافت و نضارت و نظارت است و امر فرمودند که آن محلّ را به هر قسم است بگيرند بسيار بسيار ميل مبارک به گرفتن آن محلّ بود . چهار سال پيش به هر وسيله بود آن محلّ گرفته شد و جزئی ترتيبی داده شد و مهّيا گشت . پس سفارش مخصوص به رنگون داده شد و مکاتيب متعدّده مرقوم گشت و نقشهء صندوقی از رخام آن صفحات که در جميع جهات معروف است کشيده شد و ارسال گشت و به مشقّت زیاد یک پارچه منّبت اتمام شد و بوسائط چندی حمل به اینجا گشت و البتّه در بين راه در ورود به بعضی از شهر ها چه شد مسموع آن جناب گشته خلاصه با صندوقی از بهترین خشب هندوستان چندی پيش وارد گشت . و یک سال قبل از اینجا جناب آقا ميرزا اسد الله را مخصوص فرستادیم تا آن که با تخت روان جسد مطهّر و هيکل مقدّس و عرش عظيم روحی لتربته الفدا را از ایران با کمال توقير و خضوع و خشوع و احترام با چند نفر احباب حمل نموده وارد ارض مقدّس نمودند . حال در جبل کرمل مشغول بنياد مقام مقدّس هستيم و انشاء الله شما را نيز ميخواهيم تا با ما در سنگ و گل کشی در آن مقام مقدّس مبارک شریک و سهيم گردی و اقتباس فيوضات غير متناهيه نمائی و به این شرف اعظم موفّق گردی وهذه بشارة لا تقابلها سلطنة الملک و السّموات . فی الحقيقه چنان سرور و حبوری دست داده که وصف نتوانم زیرا آن عرش مقدّ س بسيار مورد اهانت اهل ظلمت شده بود الحمد لله به عون و عنایت جمال قدم چنين اسباب فراهم آمد که در نهایت عزّت جميع اسباب مهّيا گشت که محلّ حيرت کلّ خواهد شد .. . ع ع
منتخبات مکاتيب ج 4 ص 67

13- تنها راه خاموش کردن این نور قتل باب است

صدراعظم متفکر و پریشان در ميان تالار قدم می زد و نامه را در ميان انگشتانش می فشرد . نامه داستان نی ریز را برای صدراعظم تعریف ميکرد شکست و شکست و شکست . بابی ها این بار هم مثل قلعه شيخ طبرسی و مثل همه جای دیگر تا آخرین قطره خون جنگيده بودند نامه خبر از شکست قلعه ميداد بابی ها را قتل عام کرده بودند . صدراعظم فریاد می کشيد “هنوز تمام نشده بزودی آنها را در جای دیگر خواهيم دید تا باب زنده است پيروانش با همين قدرت خواهند جنگيد . تا باب زنده است این آتش در دل پيروانش زبانه خواهد کشيد و از ما کاری ساخته نيست . تنها راه کشتن سيد علی محمد باب است . ”
باب در دورترین نقطه ایران در چهریق در آن قلعه متروک زندانی بود. کدام کبوتر قاصد تيزبال آیا پيام او را به پيروانش می رسانيد . کدام نسيمی آیا صدای او را به نی ریز می برد و به وحيد و یارانش قدرت می بخشيد . آتش محبت پيروان باب همه ایران را در خود گرفته بود . هر روز دهها نفر از بابی ها با شدیدترین شکنجه ها کشته می شدند و هنوز خون آنها برزمين خشک نشده کسان دیگری به جای آنها می روئيد و به این ترتيب روز به روز به تعداد فدائيان باب افزوده می شد . کسانيکه باب را محل جلوه نور خداوند می دانستند نوری که دل آنها را روشن می کرد و جسمشان را به آتش می کشيد . صدراعظم گفته بود تنها راه خاموش کردن این نور قتل باب است .
وقتی سربازها از پيچ و تاب جاده گذشتند و دروازه قلعه چهریق به روی پاشنه چ رخيد قلعه ساکت و غم زده مدتها بود که انتظار آنها را می کشيد و حضرت اعلی آماده حرکت بودند . این مسافرت آخرین مسافرت بود . حضرت اعلی مدتها قبل الواح و نوشتجات خودشان را جمع آوری فرموده و به ملا باقر سپرده بودند . ملا باقر از حروف حی بود . به این ترتيب پيروان حضرت اعلی فهميده بودند که بزودی اتفاق مهمی خواهد افتاد . چهریق با حضرت اعلی خداحافظی می کرد از آن پس قلعه متروک دیگر صدای مناجات حضرت اعلی را نمی شنيد و کسانيکه با پاهای ورم کرده و خونين به آرزوی زیارت مولایشان از کوه بالا می آمدند قلعه را مرده و بی روح می یافتند . همه جا سکوت بود و سکوت . زائران خسته به سنگهایی که پای محبوبشان بر آنها گذشته بود بوسه می زدند و پایين می آمدند در آن پایين ميدان جانبازی انتظارشان را می کشيد .

14- مناجات انيس به چهریق رسيده بود

محمد علی زنوزی )انيس( در تبریز به انتظار مولایش روز شماری می کرد . در تبریز بود که انيس ندای حضرت باب را شنيد و آثار مبارک ، روح در جسمش دميد از آن پس دیگر راحت نيافت چهریق او را به طرف خود می کشيد . آرزوی ملاقات محبوبش را داشت باید به چهریق می رفت و سرش را بر آستان حضرت اعلی می گذاشت و برنمی داشت تا جانبازی او را قبول می فرمودند آماده مسافرت به چهریق شد اما ناپدریش سيد علی زنوزی که یکی از علمای تبریز بود وقتی از قصد او اطلاع یافت او را در منزل زندانی کرد فکر کرده بودند که او دیوانه است ولی او تنها کسی بود که دانسته بود دنيا دیگر چنان روزی را نخواهد دید و دیگر هرگز کسی چنين فرصت گرانبهائی را نخواهد یافت . چه زمانی آیا دیگر کسی خواهد توانست خود را به پای حضرت اعلی بيندازد چه کسانی دیگر آن صورت ملکوتی را خواهند دید و آن صدای آسمانی را خواهند شنيد . روزها می گذشت و انيس غم زده و بيمار بدنبال راهی می گشت تا اینکه یک روز او را آرام یافتند دیگر بی تابی نمی کرد و بيش از اندازه خوشحال بود . خدا را شکر کردند که او دست از دیوانگی برداشته است بگمان آنها حالا دیگر به کار و زندگی می پرداخت راه پدرش را پيش می گرفت و کسی چه می دانست شاید مجتهد بزرگی می شد و به مقامات مهمی می رسيد ولی خوشحالی انيس از اینها نبود . شبی که از شدت یاس و اندوه ساعتها گریسته بود به مناجات نشست و آرزوی هميشگی را تکرار کرد “ای خدای من عجز و زاری و بيقراری مرا ببين و بر بيچارگی و افتادگيم ترحمی فرما خدایا این تاریکی که بر قلبم سایه انداخته است به نور شادی تبدیل فرما ” آن شب شدت غم و اندوه او را از پای درآورد و مدهوش بر زمين افتاد در عالم رویا صدای ملکوتی محبوبش را شنيد که او را ندا می فرمود و حضرت اعلی را زیارت کرد به او تبسم فرمودند . خود را به پای ایشان انداخت و سر به سجده نهاد . دستش را گرفته بلند نموده فرمودند “خوش باش و شادی کن بزودی در این شهر و در انظار مردم مرا به دار می آویزند من تو را برای مصاحبت خودم در این امر انتخاب نمودم . با من جام شهادت خواهی نوشيد این امر حتمی است” . انيس سراسيمه بهوش آمد و خود را در دریای شادی یافت مناجات او به چهر یق رسيده بود.”
به قلم جناب فریبرز صهباء

15- شعر

مناجات و نياز به درگاه الهی
خداوندا به عرش بارگاهت ترا سوگند بر کرسی جاهت
قسم بر آفتاب اسم اعظم بهاالله، سلطان دو عالم
قسم بر سينه ای کز تير جانکاه شهادت داد بر من یُظهره الله
به خون رب اعلائی که بر خاک چکيد و خاک شد مرآت افلاک
قسم بر بانگ یا سبوح قدّوس به اشک زائران آستان بوس
به سوز سينه عشّاق جانباز به فریادِ شهيدان سرافراز
به جانبازی که هنگام عبادت کند از دل تمنّای شهادت
بگير احباب خود را در پناهت ترا سوگند بر احسان و جاهت
که ما در این جهان جز تو پناهی نداریم و تو خود بر این گواهی
مُحّبان را خدایا جز تو کس نيست بجز تو در جهان فریادرس نيست
ابياتی گزیده از کتاب گلزار عشق ص 4 بهاءالدّین محمّد عبدی

17- شرح شهادت

1-قسمت اول
در تبریز بلا انگيز قيامتی بر پاست. خلقی بر بام و منتظرند تا شاهد واقعه هائله ای گردند که تواریخ آینده آنرا به نام شهادت قائم موعود ثبت و ضبط خواهد کرد. قبل از آنکه ببينيم این خلق منتظر چه ها دیدند و ناظر چه وقایعی گشتند یک شب به عقب بر می گردیم از یکی از حجرات محقر سربازخانه تبریز این زمزمه به گوش می رسد: “شکی نيست که فردا مرا قتل خواهند نمود. اگر به دست شماها باشد بهتر است و گواراتر. یکی از شماها برخيزد و با شال کمر مرا مصلوب سازد.” دعوت به قتل تکليف مشکلی است علی الخصوص که از جانب محبوب عزیزی به عاشقان جان سوخته ای باشد. آنان که در وادی عشق قدم گذاشته اند و در شهرستان جان گشته اند،همه وقت شنيده اند که: “عاشقان کشتگان معشوقند” ولی آن شب در ميان ان جمع دلداده چه رفته بود که محبوبی از شيفتگان خویش قتل خویش طلب می کرد و محبوب اعلی در گوشۀ زندان ان شب از چهار نفرعاشقان باوفایش چنين خواست. شما اگر بودید چه می کردید؟ آن چهار نفر نيز همه منصعق و مبهوت سر به زیربنشستند و به زاری گریستند کسی را جرأت حرکت و یارای تکلم نبود. ليکن ناگهان حضرت انيس که سرحلقۀ شيدائيان طلعت اعلی بود برخواست و شال کمر را بگشود و گفت من حاضرم که آنچه اراده تو تعلق گيرد عامل گردم زیرا که:
” عاشقان را بر سر خود حکم نيست آنچه فرمان تو باشد آن کنند”
دیگران از این شجاعت انيس که از نهایت خلوص و انقطاع او حکایت می کرد یکه خوردند و او را منع نمودند که چگونه رضایت به این جسارت دهی ان دلداده با وفا جواب ملامتگران را به زبان حال چنين گفت:
” سر ارادت ما و آستان حضرت دوست که هر چه بر سر ما می رود ارادۀ اوست “
آری براستی محروم بودن از انوار جمالش برای ما بسی صعب و دشوار بلکه تحمل ناپذیر است ولی چه کنم که او اراده فرموده ” ميل من سوی وصال و قصد او سوی فراق ترک کام خود گرفتم تا برآید کام دوست “
محبوب اعلی که این فداکاری و روح اطاعت را در محمد علی زنوزی مشاهده فرمودند و ميزان عشق و محبتش را بسنجيدند با تبسمی دلربا فرمودند که ” این جوان فردا انيس من خواهد بود و جان خود را مردانه در راه من نثار خواهد نمود.”
فردا قبل از طلوع آفتاب در وقتی که افق گلگون مشرق از روزی خونين حکایت می کرد. فراشباشی از جانب ميرزا حسن خان برادر” اتابک سفاک و بی باک “به در حجره سربازخانه آمد تا طلعت اعلی به سه نفر از همراهان وصایت فرمودند که حضرتش را انکار نمایند تا اموری را
که احدی بر آن مطلع نيست بين خلق اظهار کنند. وليکن انيس را که به نغمۀ ” یا سيدی انی احب ان اکون معک فی الرفيق الاعلی و الافق الابهی “دمساز بود و مراتب عشق و عبودیت خویش را اثبات کرده بود اجازه فرمودند که به محبت و عبودیت بی نظيرش اقرار کند و در بلایای حضرتش شریک و سهيم باشد و به وی فرمودند مطمئن باش که با ما خواهی بود و از آن جامی که فردا به من می نوشانند، خواهی نوشيد.
” من نمی گویم سمندر باش یا پروانه باش چون به فکر سوختن افتاده ای مردانه باش”
باری وقتی فراشباشی بيامد که حضرت رب اعلی با سيد حسين کاتب مشغول نجوی بودند. و بياناتی می فرمودند فراشباشی دست سيد حسين را بگرفت و او را به سوئی کشيد و گفت امروز روز نزول بلا ست نه هنگام نجوی. طلعت اعلی با هيمنه و جلال و اطمينان و وقار فرمودند که تا من سخنانی را که با او داشتم تمام نکنم ،هيچ قوه ای در روی زمين قادر نيست ادنی آسيبی به من وارد آرد و مرا از ارادۀ غالبه ام باز دارد فراشباشی از این بيان مندهش شد و جوابی نتوانست داد اما بالاخره دست به کار شد اول آن چهار نفر را یک یک پيش مجتهدین تبریز برد تا هر کس را که اقرار کند حکم قتل دهند همه انکار کردند مگر انيس که علنا عشق و ایمان خویش را به زبان آورد مردم را بر جوانی او دل بسوخت و هر کس سعی می کرد که بر زبان او کلمه ای گذارد که از آن رائحه ترک ایمان استشمام گردد و سبب استخلاص او شود و می گفتند سب و لعن لازم نيست فقط بگوی که من از این طائفه نيستم و عشق خود را پنهان کن و جان خویش برهان او گفت :” آخر به چه گویم هست از خود خبرم چون نيست وزبهر چه گویم نيست با وی نظرم چون هست ” و مرتبا فریاد می زد که ” دین من انحضرت است و ایمان من اوست و کوثر و جنت من اوست. “آنچه او ریخت به پيمانه ما نوشيدیم اگر از خمر بهشت است وگراز بادۀ مست ” ملامحمد ممقانی که او را چنين شيفته و شيدائی یافت بگفت که این سخنان علامت جنون توست ” وليس علی المجنون حرج ” جواب داد که ” ای آخوند تو دیوانه ای که حکم به قتل قائم آل محمد می دهی من عاقلم که در راهش جان نثار می کنم و دین را به دنيا نمی فروشم ” پس از این گفت و شنود حکم قتل او را بدادند و او رابه نهایت آرزوی دل و جانش برساندند.

2-قسمت دوم

پس از او نوبت حضرت رب اعلی بود. ایشان رایک به یک نزد مجتهدین بزرگ شهر چون ملامحمد ممقانی ميرزا باقر و ملا مرتضی قلی بردند. و آنان حتی حاضر به مقابله و مکالمه با حضرت نقطۀ اولی ارواحنا لمظلوميته الفدانگشتند و حکم قتلی را که از قبل آماده کرده بودند به دست فراشباشی دادند مقدمات همه فراهم بود تيپ سام خان ارمنی در ميدان حاضر حکم قتل از سه تن از پيشوایان دیانت موجود و فرمان حکومت صادر این همه برای آن بود که قائم موعود را شهيد کنند و لعنت جاوید بر گردن خویش نهند. بقيه این داستان را همه کس می داند الحاح سامخان نزد حضرت اعلی که وسيله طوری فراهم آید که او مباشر قتل ایشان نگردد. اصرار انيس در اینکه سرش در سينه مبارک باشد تا هدف بلایای محبوبش گردد. شليک هفتصد سرباز، تاریکی روز از دود گلوله ها، به سلامت جستن انيس و غایب شدن حضرت اعلی از دیده ها … مطالبی است که بر سر زبانها ست. همينقدر به اختصار می گوئيم که چون دود گلوله ها به مانند دل آن خلق غافل تيره و سياه بود فرونشست و فراشباشی حضرت اعلی را در ميانه ندید و انيس را به سلامت یافت به جستجو پرداخت تا آنکه بالاخره حضرت رب اعلی رادر همان حجره که قبلا محبوس بودند دید که مطمئن و آرام به همان حال قبل با سيد حسين کاتب که هنوزگرفتار بود به نجوی و اظهار بيانات مشغولند. چون نظر مبارک به فراشباشی افتاد فرمودند: “من صحبت خود را تمام نمودم حال هر چه می خواهيد بکنيد که به مقصود خواهيد رسيد” در اینجا فراش باشی حالش دگرگون شد و عازم خانه خود گردید. سامخان نيز طبل رحيل بکوفت و از ميدان خارج شد و بگفت که اگر بندم از بند بگسلند مباشرت به چنين عملی نخواهم کرد زیرا من وظيفۀ خود را انجام دادم دیگر خود دانيد. آقا جان بيک خمسه ای که سرتيپ فوج خمسه بود قدم پيش گذارد و بگفت ” اینکار را من می کنم و این ثواب را من می برم عاقبت این ثواب را که اشد عقاب در بر داشت او برد و پس از آنکه دود گلوله ها فرو نشست برعکس مرتبۀ اول جسد مطهر حضرت اعلی و فدائی درگاه کبریاء جناب انيس مشبک و خون آلود چون شهد و شکر در هم آميخت و جسم و روح آن حبيب و محبوب الی الابد به یکدیگر اتصال یلفت. هيکل نازنين طلعت اعلی و انيس نازنين را پس از آنکه از مصائب و آلام این جهان خلاص نمودند و ارواح آزادشان را به اعلی غرف جنان پرواز دادند اجساد مطهرشان را در کنار خندق شهر بينداختند و چند تن محافظ بر آن گماشتند تا از دستبرد مردم مصون باشد. در این حال از آن موضع پرملال صورتی کشيده و از جسد ممزوج آن حبيب و محبوب پرده ای ترسيم کرده در حالی که هيچ گلوله به پيشانی مبارک اصابت ننموده و رخسارۀ زیبا و لبهای مبارک نيز از آسيب گلوله محفوظ مانده و آثار تبسم لطيفی هنوز از در بشرۀ مبارک آشکار بود بازوها و سر ميرزا محمد علی زنوزی نيز واضح و مشهود و مانند ان بود که محبوب خود را تنگ در آغوش گرفته و خود را سپر بلای حضرت مقصود ساخته است.

19- شهادت حضرت رب اعلی سرآغاز

خاموشی و فراموشی دعوت او نبود
هفده سال از شهادت گذشته بود که نخستين دائرةالمعارف فرانسوی قرن نوزدهم صفحاتی را با لحن تحسين و تکریم به زندگی آن حضرت و آثار و تعاليمشان اختصاص داد و در همان قرن شاعران و نویسندگانی از جهان غرب و روسيه از داستان جانبازی آن حضرت منقلب ومجذوب شدند و نمایشنامه ای معروف درباره این درام بزرگ در روسيه و فرانسه بر روی صحنهٔ تآتر جلوه گری کرد. بيش از چند دهه ازصدور توقيعات حضرتش نگذشته بود که محققّی اروپایی چون نيکلا به ترجمهٔ بخشی از آنها، از جمله کتاب بيان، دست گشود و کتابی نيز در شرح زندگی و شهادت آن حض رت تأليف نمود. دانشمندی دیگر ادوارد برون به جستجوی آثار و آشنایی با تعاليم آن حضرت وشناسایی با جامعهٔ بابی برآمد و بخشی از نظر او در مورد حضرت باب را عالی جناب چَين Rev. T.K. CHEYNE در سال 1914 درکتاب آشتی نژادها و ادیان چنين منعکس ساخت:” چه کسی می ت واند مجذوب شخصيت حضرت باب نشود؟ زندگی پراندوه و رنج کشيدهٔ او، رفتار پر خلوص و جوانی او، شجاعت و صبر و شکيبائی او در برابر همهٔ شدائد، از خودگذشتگی کامل و مطلق او، آرزوی صميمی او به اصلاح امور عالم چنان که از خلال کتاب بيان می توان ملاحظه کرد، و از همه بالاتر، شهادت اندوهبار و حزن انگيز او، همه و همه همدلی و همدردی را نسبت به این پيامبر جوان شيراز برمی انگيزد.” نيکلای فرانسوی که قبلاً ذکرش رفت، در کتاب خود تحت عنوان سيد علی محمد معروف به باب، می نویسد:” حضرت باب نياز به اصلاحی عميق را در اخلاقيات عمومی احساس نموده، خود را برای بشر فدا کرد. برای عالم بشر بود که جسم و روح خود را پيشکش نمود، برای بشریت بود که همهٔ محروميت ها، مقابله ها، دشنام ها،شکنجه ها و نهایتاً شهادت را پذیرفت.” …سرعت اشتهار نام حضرت باب و اعتلاء امر او چنان حيرت آور بود که پرفسور دامستتر James Damesteter نوشت 1925 ” آئين باب که ظرف کمتر از پنج سال توانست از یک سوی خاک ایران تا آن سوی دیگر انتشار پيدا کند، آئينی که در سال 1852 غرقه در خون شهداء گردید، به آرامی و در سکوت ترقّی و توسعه پيدا کرده و می کند و اگر روزی باید ایران تجدید حيات معنوی حاصل نماید بی گمان از طریق این آئين نوین خواهد بود. اگر شهادت حضرت باب نبود، چه بسا کسان که در طلب نام و نشان و امتياز و افتخار به امر آن حضرت می گرائيدند و در “تجدّد” که روح تعاليم بابی است تمایز می جستند. این شهادت سدّی شد که فقط نخبگان معنوی به موهبت ایمان دست یابند و آنها که “خيال نثار جان و تن” داشتند به شرف ایمان فائز شوند. اگر شهادت آن حضرت نبود، شالودهٔ نظم جهان آرای حضرت بهاالله که بی گمان مستلزم فداکاری نسل های پياپی است در زمانی چنين کوتاه این همه قدرت و قوّت حاصل نمی کرد که کمتر از یک قرن و نيم، جامعه بهائی را به ابعاد کرهٔ زمين گسترش دهد.

پيام بهائی شماره 332 ص 8

20- زیارتنامه

الثنآءُ ا لذی ظَهَرَ مِنْ نَفْسِکَ اْلأَعْلی وَ اْلَبهآءُ ا لذی طَلَعَ مِنْ جَماِلکَ اْلأْبهی عَلَیکَ یا مَظْهَرَ اْلکِبرِیاء وَ سُلْطانَ اْلَبقاء وَ مَلْیکَ مَنْ فِی اْلأْرضِ وَ السمآء اشْهَدُ ا ن بکَ ظَهَرَتْ سَلْطَنَةُ اللّهِ و اقْتِداُرهُ و عَظَمَةُ اللّهِ و کِبرِیائُهُ و بکَ ا شرَقَتْ شُمُوسُ اْلقِدَم فی سَمآء اْلقَضآء و طَلَعَ جَمالُ اْلغَیبِ عَنْ افُقِ اْلَبداء و اشْهَدُ ا ن بحَرَکَه مِنْ قَلَمِکَ ظَهَرَ حُکْمُ اْلکافِ و النُّونِ و برَزَ سِرُّ اللّهِ اْلمَکْنُونُ و بدِئَتِ اْلمُمْکِناتُ و بعِثَتِ اْلظُّهُوراتُ و اشْهَدُ اَ ن بجَماِلکَ ظَهَرَ جَمالُ اْلمَعْبودِ و بوَجْهِکَ لاحَ وجْهُ اْلمَقْصُودِ و بکَلِمَ ة مِنْ عِنْدِکَ فُصِّلَ بْینَ اْلمُمْکِناتِ وَ صَعَد اْلمُخْلِصُونَ اَلی الذِّرَوةِ اْلعُلْیا و اْلمُشْرِکُونَ اَلی الدرکاتِ السُّفْلی و اشْهَدُ باَ ن مَنْ عَرَفَکَ فَقَدْ عَرَفَ اللّهَ و مَنْ فازَ بلِقائِکَ فَقَدْ فازَ بلِقآء اللّه فَطُوبی لمَنْ امَنَ بکَ وَ بِایاِتکَ و خَضَعَ بسُلْطاِنکَ و شُرِّفَ بلِقآئِکَ و بلَغَ برِضائِکَ و طافَ فی حَوْلکَ و حَضَرَ تلْقاءَ عَرْشِکَ فَوَیل لمَنْ ظَلَمَکَ و انْکَرَکَ و کَفَرَ بِایاِتکَ و جاحَدَ بسُلْطاِنکَ و حاَربَ بنَفْسِکَ وَ اسْتَکَبرَ لدَی وَجْهِکَ وَ جادَلَ بُبرْهاِنکَ و فرّ مِنْ حُکُومَتِکَ و اقْتِدارِکَ وَ کانَ مِنَ اْلمُشْرکْینَ فی اْلواحِ اْلقُدْسِ مِنْ اصْبعِ اْلأَمْرِ مَکْتُوباً فَیا الهی و مَحْبوبی فَاَرسِلْ اَلي عَنْ یمینِ رحْمَتِکَ وَ عِناَیتِکَ نَفَحاتِ قُدْسِ اْلطافِکَ لِتَجْذِبنی عَنْ نَفْسی و عَنِ الدُّنْیا الی شَطْرِ قُرْبکَ و لقائکَ ا نکَ انْتَ اْلمُقْتَدِر عَلی ما تَشاءُ و ا نکَ کُنْتَ عَلی کُلِّ شَئ مُحیطاً عَلَیکَ یا جَمالَ اللّهِ ثَناءُ اللّهِ و ذِکْرُهُ و بهاءُ اللّهِ و نُوُرهُ اشْهَدُ بأَ ن ما رَاتْ عَینُ الِأْبداعِ مَظْلُوماً شِبهَکَ کُنْتَ فی اّیامِکَ فی غَمَراتِ اْلَبلایا مَرةً کُنْتَ تَحْتَ ال سلاسِلِ وَ اْلأغْلالِ و مَرةً کُنْتَ تَحْتَ سُیوفِ اْلأَعْداء و مَعَ کُلِّ ذِلکَ امَرْتَ النّاسَ بما امِرْتَ مِن لدُنْ عَلیم حَکیم روحيْ لضُرِّکَ اْلفِداءُ و نَفْسی لِبلائِکَ اْلفِداءُ اسْئَلُ اللّهَ بکَ و با لذینَ اسْتَضائَتْ وجُوهُهُمْ مِنْ انْوارِ وجْهِکَ وا تَبعُوا ما امِرُوا به حُّباً لنَفْسِکَ انْ یکْشِفَ السُّبحاتِ ا لتی حاَلتْ بْینَکَ وَ بَینَ خَلْقِکَ و یرْزُقَنی خَیرَ الدُّنْیا و اْلأخِرَةِ ا نکَ انْتَ اْلمُقْتَدِر اْلمُتَعاِلی اْلعَزیزُ اْلغَفور الرحیمُ صَلِّ اّللهم یا الهی عَلَی السِّدَرةِ و اْوراقِها وَ اَغْصاِنها و افْناِنها و اصُوِلها و فُرُوعِها بدَواِم اسْمائِکَ اْلحُسْنی و صِفاِتکَ اْلعُلْیا ثُمّ احْفَظْها مِنْ شَرِّ اْلمُعْتَدینَ و جُنُودِ الظّاِلمینَ ا نکَ انْتَ اْلمُقْتَدِر اْلقَدیرُ صَلِّ اّللهُ م یا الهی عَلی عِبادِکَ اْلفائِزین و امائِکَ اْلفائِزاتِ ا نکَ انْتَ اْلکَریمُ ذُو اْلفَضْلِ اْلعَظیمِ لا الهَ اّلا انْتَ اْلغَفُوُر اْلکَریمُ.

21- مناجات خاتمه

هو الله
یا رَّبنا الأَعْلَی نَسْأَلكَ بحَقِّ دَمِكَ المَرْشُوشِ عَلَی التُّرابِ بأَنْ تُجِبَ دُعاءَنَا وتَحْفَظَنَا فِي صَوْنِ حمایتِكَ وکَلاءَتكَ وتُمْطِرَ عَلَينا سَحابَ جُودِكَ وَإِحْساِنكَ وتُؤَیِّدَنا وتُوَفِّقَنا عَلَی السُّلُوكِ فِي سَبيلِكَ والتَّمَسُّكِ بحَبلِ ولائِكَ وإِثْباتِ حُجَّتِكَ وانْتِشَارِ آثارِكَ ودَفْعِ شَرِّ أعْدَائِكَ والتَّخَلُّقِ بأَخْلاقک وَإِعْلانِ أمْرِ مَحْبوِبكَ الأْبهی اَّلذِي فَدَیتَ نَفْسَكَ فِي سَبيلِهِ وما تَمَنَّيتَ إلاَّ القَتْلَ فِي مَحَّبِتهِ ، أغِثْنا یا مَحْبوَبنا الأَعْلَی واشْدُدْ أزُوَرنا وثَّبتْ أقْدَامَنا وَاغْفِرْ لنَا ذُنُوَبنَا وکَفِّرْ عَنَّا سَّيئَاِتنَا، وَأطْلِقْ أْلسِنَتَنا بمَحَامِدِكَ ونُعُوِتكَ، وکَلِّلْ أعْمَ اَلنَا ومَجْهُودَاِتنا بِإکْلِيلِ قَبوِلكَ وَرِضَائِكَ واجْعَلْ خَاِتمَةَ حَياِتنا ما قَدَّرتَهُ للْمُخْلِصِينَ مِنْ برِیَّتِكَ وَأجِرْنا فِي جِوارِ رحْمَتِكَ وَأدْخِلْنا في فِنَاءِ أنْوارِ قُرْبكَ واحشُرنا مَعَ المُقَرَّبينَ مِنْ أحِّبِتكَ وقَدِّر لنَا الوُفُودَ عَلَيكَ وَرنِّحْنَا بصَهْباءِ لقَائِكَ وَأخْلِدْنا فِي حَدَائِقِ قُدْسِكَ واْرزُقْنَا کُلَّ خَيرٍ قَدَّرتَهُ فِي مَلَکُوِتكَ یا مُغِيثَ العا لمِينَ.

22- شعر

دلا رواست خون شوی به رنگ لاله زارها
ز دیده ها روان کنی ز گریه جویبارها
به سوگ آن شِکر دهان سزاست نعره ها زدن
گریستن گریستن چونان که سوگوارها
همان کسان بسوخت جان شان ز داغ انتظار
کشند آنکه آمده ز بعد انتظارها
دریغ و درد و آه سرد ازین گروه محتجب
به غيب عاشق اند و دشمنان آشکارها
ز هجر شکوه ها کنند و گر نگار در رسد
به جای گل به مقدمش نهند تيربارها

ميتوانيد اجرای صوتی این شعر را در اینترنت جستجو نمائيد.