حکایات امری و خاطرات مسجونین

تبلیغ در خواب

به مالک ده خبر دادند که یکی از بستگانش بیمار شده است و شدیداً نیاز به طبیب دارند. ده خانباغی بود، نزدیک بیجار؛ بیجار پیشتر مرکز ولایت گروس بود. امروزه در استان کردستان واقع شده است. خانباغی از توابع چنگ الماس است و با خانباغی آذربایجان شرقی فرق دارد.

باری، در همدان طبیبی بود به نام دکتر یوسف که بعد از آن که توسّط پدر زنش، عبدالرّحیم‌ خان حافظ الصّحّه، بهائی شد به “سراج الحکماء” ملقّب گشت. او شور و اشتعال و انجذاب عجیبی در امر تبلیغ داشت. لحن خوشی هم داشت و در مجامع و محافل احبّاء به تلاوت آیات و مناجات می‌پرداخت.

باری، طبیب مزبور به این روستا دعوت شد. بار سفر بست و به روستای مزبور رفت. چند روزی در آنجا اقامت کرد تا بتواند فرد بیمار را معالجه فرماید. شب‌ها مهمان مالک ده بوده و در اطاقی که برایش مقرّر کرده بودند، استراحت می‌کرد.

شبی، از اطاقی که طبیب در آن خوابیده بود، آواز خوشی به گوش مالک ده و ساکنان خانه رسید. از آنجا که آواز خواندن در نیمه شبان بسیار بعید و خارج از آداب بوده، پاورچین به سوی اطاق طبیب رفتند و مشاهده کردند که طبیب خواب است ولی در خواب مشغول خواندن نوعی مناجات به درگاه قاضی الحاجات است. مناجات به پایان رسید و طبیب مشغول بحث و استدلال شد و سعی می‌کرد آئین جدیدی را برای طرف مقابل اثبات نماید. حدود بیست دقیقه این بحث و استدلال طول کشید. بعد، طبیب ساکت شد و از حرکات بدنش معلوم بود که هر آن ممکن است بیدار شود. لذا آهسته از اطاق او دور شده به خوابگاه خود رفتند.

طلیعۀ بامداد خبر از سپری شدن شب می‌داد. طبیب هم بیدار شد و وقتی نزد میزبان آمد، تدریجاً موضوع مناجات خواندن در خواب و مکالمه و بحث و استدلالش را مطرح کردند. طبیب از پرسش آنها اندکی خائف شد و از جواب دادن طفره رفت. آنها که از این بحث و مناجات خواندن او محظوظ شده بودند، اظهار داشتند که جز تحرّی حقیقت مقصدی ندارند و البتّه هر کسی را در اختیار عقیده آزاد می‌دانند.

طبیب چون اطمینان یافت، شرح خواب را برای آنها بین کرده قضیه بهائی بودن خود را نیز اعلام کرد. ساکنان منزل در صدد تحقیق بیشتر بر آمدند و دلیل و برهان طلبیدند. طبیب با استفاده از معلوماتش آنها را تبلیغ و تحبیب کرد و برای کسب اطّلاعات بیشتر و گرفتن کتاب از آنها خواست که به همدان بیایند.

باری، بعد از اتمام معالجات، طبیب همراه با چند تن از آنها به همدان باز گشت و آنها با چند تن از مبلّغین مذاکره کرده تصدیق امر مبارک نمودند و بعد از گرفتن کتاب و احکام از قبیل نماز و روزه و غیره به روستای خود مراجعت کردند.

این خوانین خانباغی بارها در منزل سراج‌الحکما دیده شدند و گاهی هم به منزل حافظ الصّحّه می‌رفتند. بزرگ آنها حیدرقلی خان نام داشت. آنها سالی چند مرتبه که برای خرید مایحتاج خود به همدان می‌آمدند با احبّاء ملاقات داشتند و الواح جدیدی که از ارض اقدس واصل شده بود استنساخ کرده با خود به روستا می‌بردند.

(نقل از مقاله‌ای با همین عنوان نوشتۀ علی فیروز، مندرج در آهنگ بدیع، سال 16، شماره 6، ص153 تدوین شد.)