حکایات امری و خاطرات مسجونین

جوهر وفا

از يادداشتهاي روزانه حضرت اَمةُ البهاء , روحيه خانم

امروز علي اصغر را به مريض خانه بردند . در اين سه چهار روز اخير , بِالمرّه صحت خود را از دست داد و هر چه حال او خرابتر مي گردد , حال ما هم پريشان تر مي شود .

البته اين ترسي ندارد ؛ فقط بيم آن دارم كه اين هم لطمه ديگري بوجود مبارك باشد … چه بايد كرد ؛ زيرا مقدر است كه خادم خالص , علي اصغر عزيز بميرد . حضرت شوقي افندي فرمودند اين گرانبها ترين شخصي است كه دارند ؛ ولي خدا او را ياري خواهد كرد . مي دانم , يقين دارم كه حضرت ولي امرالله را حق سبحانه و تعالي ياري و ياوري خواهد كرد و با نهايت عظمت و جلال از خلال اين ابرهاي كينه طلوع خواهد فرمود ؛ زيرا قطره اي از درياي محبت الهي به هزار سال رنج و محنت مي ارزد …. فرمودند براي من ديگر كسي نمانده , بغير از شما و پدرتان و علي اصغر … علي اصغر هم رفت … چهار بعد از ظهر رفتم بيمارستان و تا ساعت 8 ماندم . هيكل مبارك فرمودند به علي اصغر بگو , تلگرافي به ياران ايران مرقوم فرمودند و او را شير بيشه محبت الله ناميده اند و خدمات متمادي وي را تمجيد و توصيف كرده اند. وقتي اين پيام مبارك را شنيد , با آنكه در نهايت درجه ضعف بود , كاملاً فهميد و لبخندي جانانه در وجه منيرش ظاه گرديد … به او گفتم كه قبل از حركت از اين زمين , در آسمان هستي ؛ زيرا در آسمانِ محبت حضرت ولي امرالله جا داري . مولاي تو از تو راضي و خشنود است و لسان به مدح و ثناي تو گشوده اند … وقتي به محضر مبارك برگشتم و تمام اين حوادث را عرض نمودم … فرمودند , مظهر بيان مبارك در لوح احمد بود : كُن كَشُعلَةِ النّار لاَعدائي و كَوثَرِ البقاء لاَحبائي . اكنون در ملكوت ابهي معاشر ساكنين ملاء اعلي است . ديگر انسان از حيات چه مي خواهد . بعد از ظهر به مقام تشريف بردند و خادم را امر فرمودند هر چه گل در هر دو مقام است بياورد . بعد تنها بالاي سر علي اصغر رفتند و عطر گل بر او پاشيدند و گلهاي مقامات را بر روي جسد اوگذاردند . در تمام حال هيكل مبارك مي گريستند . ديگر انسان از حيات چه مي خواهد , جز اين عنايات . شب كه تشريف آوردند به اين كمينه حكايتي فرمودند كه تا اعماق قلب من اثر كرد و آن اين بود كه فرمودند وقتي با او
تنها بودم بياد آوردم كه اين مرد چگونه مرا خدمت كرد . در اين حال پارچه سفيد را از وجه او كشيده , به وي نگريسته و مي خواستند بگويند علي اصغر برخيز ؛ زيرا به قدري صورت او طبيعي بود كه ابداً به نظر نمي آمد كه در خواب ابد رفته است.
گوهر يكتا ص ۳۵۳


طلوعی دیگر(@tolouidigar)