حضرت عبدالبهاء مثل اعلای دیانت بهائی

سخنرانی حضرت عبدالبهاء در معبد ترمونت در بوستون، 22 مه 1912

در سال 1910 حضرت عبدالبهاء پس از چهار دهه تبعید و زندان، در سن 66 سالگی عازم سفری برای ترویج و انتشار پیام حضرت بهاءالله شدند.

ایشان در مدت 3 سال به 9 کشور در 3 قاره سفر کردند. در طول این سفر افرادی از هر طبقه و قشر اجتماع ازدانشمندان و مردم عادی، سیاه‌پوستان و سفیدپوستان، فقرا و ثروتمندان به ملاقات ایشان می‌آمدند. در دانشگاه‌ها، گروه‌های صلح، کلیساها، کنیسه‌ها، مجامع علمی و یا بشردوستانه به ایراد سخنرانی پرداختند. گزیده‌ای از سخنرانی‌های ایشان در طول این سفرها به زبان فارسی در مجموعه‌ای با عنوان خطابات در 3 جلد تنظیم شده است. در این قسمت نمونه‌ای از این سخنرانی‌ها را می‌توانید مطالعه کنید. نسخۀ کامل این کتاب‌ها در کتابخانۀ بهائی دسترس است.

امشب من تازه از راه رسيده‌ام خسته‌ام با وجود اين مختصری صحبت می‌دارم زيرا جمع محترمی می‌بينم در اين محضر حاضر و بر خود فرض می‌دانم که صحبت نمايم. ملاحظه نمائيد که جميع کائنات متحرّک است زيرا حرکت دليل وجود است و سکون دليل موت. هر کائنی که متحرّک بينيد آن زنده است و هر کائنی که غير متحرّک يابيد مرده است. جميع کائنات در نشو و نما است ابداً سکون ندارد و از جمله کائنات معقوله دين است. دين بايد متحرّک باشد، روز به روز نشو و نما نمايد اگر غير متحرّک ماند افسرده گردد، مرده و پژمرده شود زيرا فيوضات الهيّه مستمرّ است. مادام فيوضات الهيّه مستمرّ است دين بايد در نشو و نما باشد.

دقت کنيد که جميع امور تجدّد يافته است زيرا اين قرن نورانی قرن تجديد جميع اشياء است. علوم و فنون تجدّد يافته، صنايع و بدايع تجدّد يافته، قوانين و نظامات تجدّد يافته، آداب و رسوم تجدّد يافته، افکار تجدّد يافته، حتّی علوم قرون ماضيه امروز ابداً ثمری ندارد. قوانين قرون ماضيه ثمری ندارد. عادات قديمه ثمری ندارد زيرا اين قرن، قرن معجزات است، قرن ظهور حقيقت است و آفتاب درخشنده قرون ماضيه است. قدری در علوم نظر کنيد، آيا فنون قرون ماضيه امروز ثمری دارد يا قوانين طيّبۀ قديمه امروز ثمری دارد يا نظامات استبداد ادوار عتيقه امروز ثمری دارد؟ واضح است که هيچ يک ثمری ندارد با وجود اين چگونه تقاليد اديان ماضيه امروز ثمری دارد؟ تقاليدی که منبعث از اوهام بوده نه اساس انبيای الهی آيا ممکن است امروز فائده‌ئی بخشد؟ علی الخصوص در نزد اهل عقل و علم زيرا نظر می‌کنند که اين تقاليد مطابق حقيقت و علم نيست بلکه وهم است. لهذا مادّيون را بهانۀ عظيمی بدست آمده و مقاومت اديان می‌کنند. ولی انبيای الهی تأسيس دين حقيقی کردند و از اين تقاليد به کلّی بيزار، بلکه معرفت الهی انتشار دادند و دلائل عقليّه اظهار کردند. بنيان اخلاق انسانيّه نمودند و فضائل عالم انسانی را ترويج کردند و دلائل عقليّه نيز اظهار فرمودند. تأسيسات انبيا سبب حيات بشر بود، سبب نورانيّت عالم انسانی بود ولی نهايت اسف در اين است که به کلّی تغيير و تبديل يافت. آن حقائقی که انبيا به صدمات و بليّات عظيمه نشر دادند به واسطۀ تقاليد از ميان رفت. هر يک از انبيا فوق طاقت بشر صدمات کشيد، عذاب‌ها ديد، شهيد شد و بعضی سرگون گشتند تا آن اساس الهی را تأسيس نمودند. ولی مدتی نگذشت که آن اساس حقيقت از ميان رفت، تقاليد به ميان آمد و چون تقاليد مختلف بود لهذا سبب اختلاف و نزاع بين بشر شد، جدال و قتال به ميان آمد. و امّا انبيا به کلّی از آن تقاليد بی‌خبر بلکه بيزار زيرا انبياء الهی مؤسّس حقيقت بودند.

حال اگر ملل عالم ترک تقاليد کنند و تحرّی حقيقت نمايند متّحد و متّفق شوند و حقيقت يکی است، تعدّد قبول نکند و حقيقت، نورانيّت توحيد است، اساس وحدت عالم انسانی است امّا تقاليد سبب تفريق بشر و مورث محاربه و جدال است. جميع اديان که ملاحظه می‌نمائيد اليوم منبعث از تقاليد آباء و اجداد است شخصی که پدرش يهودی بود او هم يهودی است. اگر پدرش مسيحی بود او نيز مسيحی. آنکه پدرش بودائی بود او نيز بودائی و اگر پدرش زردشتی بود او نيز زردشتی. اين پسران جميعاً تقليد آباء می‌کنند. ابداً تحرّی حقيقت نمی‌کنند درتحت تقاليد مانده‌اند. اين تقاليد سبب شده که به کلّی عالم انسانی مختل گرديده و تا اين تقاليد زائل نشود اتّحاد و اتّفاق حاصل نگردد و تا اين تقاليد محو نشود آسايش و راحت عالم انسانی جلوه ننمايد.

پس حقيقت اديان الهی دوباره بايد تجديد گردد زيرا هر دين به منزلۀ دانه بود، نبات شد اغصان و اوراد پيدا کرد شکوفه و ثمر به بار آورد. حال آن درخت کهنه گرديده برگ‌ها ريخته شده آن شجر از ثمر باز مانده بلکه پوسيده شده، ديگر تشبّث به آن فائده ندارد. پس بايد دانه را دوباره بکاريم زيرا اساس اديان الهی يکی است. اگر بشر دست از تقاليد بردارد جميع ملل و اديان متّحد شوند و جميع با يکديگر مهربان گردند و ابداً نزاع و جدال نماند. زيرا جميع بندۀ يک خداوندند. خدا مهربان به کلّ است. خدا رازق کلّ است. خدا محی کلّ است. خدا معطی کلّ است. چنانچه حضرت مسيح می‌فرمايد که آفتاب الهی بر گنهکار و نيکوکار هر دو می‌تابد يعنی رحمت پروردگار عامّ است. جميع بشر در ظلّ عنايت حق بوده، جميع خلق غرق دريای نعمت پروردگار. فيض و موهبت الهی شامل کلّ است.

پس امروز از برای کلّ راه ترقّی مهيّا و ترقّی بر دو قسم است: ترقّی جسمانی و ترقّی روحانی. ترقّی جسمانی سبب راحت معيشت است امّا ترقّی روحانی سبب عزّت عالم انسانی زيرا خدمت به عالم انسانی و اخلاق می‌نمايد. مدنيّت جسمانی سبب سعادت دنيوی امّا مدنيّت الهيّه سبب عزّت ابديّۀ بشر. انبيای الهی تأسيس مدنيّت روحانيّه نمودند خدمت به عالم اخلاق کردند، تأسيس اخوّت روحانی نمودند. و اخوّت بر چند قسم است اخوّت عائله است، اخوّت وطن است، اخوّت جنس است، اخوّت آداب است، اخوّت لسان است و لکن اين اخوّت‌ها سبب قلع و قمع نزاع و قتال بين بشر نمی‌شود و لکن اخوّت روحانی که منبعث از روح القدس است ارتباط تامّ بين بشر حاصل می‌نمايد، به کلّی اساس جنگ قلع و قمع کند، امم مختلفه را يک ملّت نمايد، اوطان متعدّده را يک وطن کند زيرا تأسيس وحدت نمايد خدمت به صلح عمومی کند.

لهذا بايد بر اساس اديان الهی پی بريم و اين تقاليد را فراموش کنيم. آنچه حقيقت تعاليم الهی است آن را انتشار دهيم و به موجب آن عمل کنيم تا بين بشر اخوّت روحانی عمومی نشر گردد و اين جز به قوّت روح القدس نشود. سعادت ناسوتی در اين است عزّت لاهوتی در اين است. در جميع مراتب استفاضۀ ابدی در اين است، اعلان صلح عمومی در اين است، وحدت عالم انسانی در اين است به اين قوّت روح القدسی قرن نورانی گردد نجاح و فلاح حاصل شود، عموم بشر متّحد گردند، جميع اوطان يک وطن شود، جميع ملل ملّت واحده گردند. از برای عالم انسانی منقبتی بالاتر از اين نيست. الحمدللّه در اين قرن علوم ترقّی نموده، فنون ترقّی کرده، حرّيت ترقّی نموده، عدالت ترقّی نموده لهذا سزاوار عنايات ربّانيّه گرديده و قرن تأسيس صلح عمومی و وحدت عالم انسانی شده.