ای گلرخ ابهی من
ای ربی الاعلی من
ای سدره سینای من
جانم فدای روی تو
ای دلبر طناز من
ای همدم و همراز من
این ناله و آواز من
از حسرت این کوی تو
“این درگهت قبله من است بر خاک ره قبله من است در طور حق شعله من است
روی دلم زان سوی تو”
دلها ز غم پژمرده است
جانها ز درد افسرده است
از فرقتت آزرده است
روح مسیحا بوی تو
آفاق عنبر بار شد
مشک خطا ایثار شد
چون نکهت گلزار شد
یک شمه ای از بوی تو
ما را ز غم دل ریش بین
بیگانه از هر خویش بین
بنگر اسیر خویش بین
در حلقه گیسوی تو
گر چه پریشان خاطرم
درجمع یاران حاضرم
ای جان به سویت ناظرم
کو آن رخ دلجوی تو
این چشم گریانم ببین
این قلب بریانم ببین
این آه سوزانم ببین
در حسرت یک موی تو
این خاک درگاهت بها
این تشنه آبت بها
اندر تب و تابت بها
یک قطره ای از جوی تو
کانال تلگرام آموزه های دیانت بهائی
@ayine_bahai01