هواللّه
از بدايت عالم تا امروز هر وقت ندای الهی بلند شد، ندای شيطان هم بلند شد. زيرا هميشه ظلمت مي خواهد مقاومت نور کند، ظلم مي خواهد مقاومت عدل نمايد، جهل مي خواهد مقاومت علم نمايد. اين عادت مستمره ی اهل اين جهانست… حال هم باز همان دستگاه است.
جمعی نادان که خود را به دين نسبت مي دهند مي خواهند نورانيت بهاءاللّه را منع کنند، مقاومت امراللّه نمايند تا آفاق را از اين اشراق محروم نمايند. چونکه برهانی ندارند به افترا دست زنند، زيرا عادت مردم نادان چنين است. وقتی که برهان ندارند شمشيرشان افتراست و الّا اگر برهان داشته باشند به آن مهاجمه نمي نمودند صحبت مي کردند، بدگوئی نمي نمودند، کلام رذيل بر قلم و زبان نمي راندند، مثل مرد ميدان بيان برهان مي کردند. ما با آنها نزاع و جدالی نداريم بدگوئی از آنها نمی کنيم، حقيقت حال آنها و سوء سيرت آنان را بيان نمی کنيم، به برهان لب گشائيم. ميگوئيم برهان ما اينست اگر شما در مقابل برهان ما برهانی داريد بنمائيد. امّا آنها ابداً نزديک نمي آيند، زبان به افترا گشايند و در جرائد مرقوم مي دارند که اين بهائيان چنين و چنانند؛ چنانکه فريسيان در حق حواريين مي گفتند، هر چه از قلمشان جاری شود مي نويسند. وقتي که شما ملاحظه کنيد چنين اوراقی منتشر شد ابداً مکدّر نشويد به کمال قوت به موجب تعاليم بهاءاللّه عمل نمائيد. اعتنائی نکنيد همين نفوس سبب مي شوند که کلمة اللّه بين خلق منتشر مي شود. البته نفوسي که منصفند فحص مي کنند، تحقيق و تدقيق مي کنند؛ همان فحص و تدقيق سبب هدايت آنها مي شود. مثل اينست که کسی بگويد در فلان اطاق شمعی است خاموش. بعد شخص سامع فحص کند ببيند روشن است. ميشنود در فلان باغ درختانی زرد برگ، شکسته شاخ، تلخ ثمر است و گلها بد بو؛ زنهار نزديک او نرويد. لابد نفوسي که منصفند با اين قناعت نمي کنند، بلکه مي گويند مي رويم مي بينيم و تحری حقيقت مي نمائيم. چون فحص و تحقيق نمايند مي بينند درختهای باغ در نهايت اعتدالست، ساقها در نهايت راستی، برگها در نهايت سبزی، شکوفه ها در نهايت معطّری، ميوها در نهايت حلاوت، گلها در نهايت طراوت. پس مي گويد الحمدللّه آن بدگو سبب شد که من به اين باغ راه يافتم سبب هدايت من شد. اين بدگويان چنينند سبب مي شوند که مردم تفحّص مي کنند… . ما نمي خواهيم در حق اين نفوس حرفی بزنيم، ما بد نمي گوئيم، بلکه همين قدر مي گوئيم اين مفتريات ابداً عظمی ندارد. اين مفتريات به منزله ی ابر است که حجاب آفتاب گردد. ابر هر قدر کثيف باشد اشعه ی آفتاب عاقبت او را متلاشی مي نمايد و محو مي کند. انوار آفتاب حقيقت را هيچ ابری حجاب نشود، نسيم گلستان الهی را هيچ سدّی مانع نگردد، باران آسماني را هيچ حائلی حاجز نشود. از اين کلام مرادم اينست که وقتي که کتابهای افترا منتشر شود و در جرائد مفتريات نوشته گردد، شما محزون نشويد، بلکه بدانيد که اين سبب قوت امراللّه است. زيرا درخت بی بار را کسی سنگ نزند چراغ خاموش را کسی تعرض ننمايد. آنچه واقع شود همان سبب قوت امراللّه است نظير آنکه از پيش گذشت. در زمان موسی نگاه کنيد غرور فرعون بنی اسرائيل را مدد و عون بود. هر چند آن ظالم اعلان کرد که موسی قاتل است لهذا بايد قصاص گردد ولی اين قوت تأثيری نداشت. فرياد کرد که اين موسی و هارون هر دو مفسدند مي خواهند دين مبين شما را بهم زنند و در مملکت اختلاف و فساد اندازند لهذا اهلاک و اعدام آنها لازمست… ابداً تأثير نکرد بلکه نور موسی درخشيد شريعتش منتشر شد نورانيت تجلی سينا احاطه کرد…. مقصد اينست که از مفتريات قوم و کذب و مجادله ی آنها هيچ فتوری به امراللّه وارد نمي آيد، بلکه سبب علوّ امراللّه است و دليل بر آن است که اگر امر عادی بود کسی تعرضی بر آن نمي نمود. امر هر قدر عظيم تر است دشمنش بيشتر است. لهذا ما بايد در نهايت ثبوت و رسوخ به موجب تعاليم بهاءاللّه عمل نمائيم. مرحبا.
(نطق مبارک حضرت عبدالبهاء 28 ذی قعده 1329 در منزل مبارک در پاريس 19 نوامبر 1911)