حکایات امری و خاطرات مسجونین

کاش ما را هم جزء خودتان حساب می کردید

جناب فیضی در شرح حال جناب استاد اسمعیل عبودیت می نویسند:

در ایّام تشرّف او ساختمان مقام مقدّس اعلی به پایان رسیده بود. به ارادۀ حضرت عبدالبهاء قرار شد هشت نفر از یاران حامل عرش ربّ اعلی از عکّا به حیفا شوند که یکی از آنها استاد اسمعیل عبودیت بود. جناب استاد اسمعیل گوید :

وقتی کار تمام شد حضرت عبدالبهاء به عکّا مراجعت فرموده امر کردند ما هشت نفر در نزدیکی مقام مقدّس مقیم باشیم. در باغچه ها گل کاشتیم. شبها از ذوق خواب نداشتیم . از شدّت سرور و بهجت می گفتیم و می خواندیم و می گریستیم. گریستنی که هر قطرهٔ اشک زنگ غم های پنجاه ساله را می ستُرد. در همان شبی که ما را چنان نشئه و سروری بود که : “جوش می برداشت از جا سقف این میخانه را “. آنقدر صفراییِ عشق گشتیم که آنچه از خُمخانه آوردند شکستی حاصل نیامد. هرکس هر چه بلد بود از اشعار و الواح و مناجات تلاوت نمود. شب از نیمه گذشت که تمام عواطف، احساسات و امیال خود را بر روی ورقی از کاغذ نوشته حضور حضرت عبدالبهآء عریضه کردیم و وقتی امضاء نمودیم دیدیم هشت امضا است. یکی از دوستان گفت بنویسید، ” و نهمی خودت که در همه جا با مایی.”

دو یا سه نفر در همان موقع پیاده راه عکّا را گرفته آمدیم ، دم صبح به عکّا رسیدیم. هیکل میثاق از وثاق به در آمده در مهتابی بیت مبارک با تجلّی و جلال عجیبی مشی می فرمودند. و چون از دور ما را دیدند با دست اشاره و احضار فرمودند. همین که وارد شدیم، مرحبا گفتند و از باغچه ها سؤال کردند، ” گل کاشتید ؟ باغچه ها مرتّب است ؟ منظّم است”. بعد از کمی مکث و اظهار عنایت بیشمار فرمودند:
“کاش ما را هم جزء خودتان حساب می کردید.”

به مجرّد استماع این بیان شیرین تر از جان و روان، نامه را از جیب در آورده دو دستی تقدیم کردیم و فی الحین دو لوح امنع اقدس نازل گردید.

نام این هشت نفر به اضافۀ نام خود حضرت عبدالبهاء بر بالای این الواح مبارک درج شده است.

آهنگ بدیع ، شماره ٧، مهرماه ١٣٤٣، ص ٢٤٦

دو لوح نازله از قلم مبارک

١- هوالله
سواد اين ورقه بهر يك از ان اشخاص داده شود و اصلش در حظيرة القدس محفوظ بماند .
هوالله رب و محبوبي لك الحمد على ما اوليت و لك الشكر على ما اعطيت تؤتى من تشاء و توفق من تشاء بيدك الامور كلها و في قبضتك زمام الاشياء تشرف من تشاء و تحرم من تشاء بيدك الخير و شانك الجود انك انت الواهب المعطي الكريم الرحيم .
در حظيرة القدس نفوسي بخدمت قيام نمودند و زحمت كشيدند و در كمال روح و ريحان كوشيدند و نفوسي نيز تعلق روحاني داشتند و بجان و دل ارزو ى خاك و گل در ان مقام مقدس داشتند لهذا اب انبار و ابواب حظيرة القدس را بنام مبارك ايشان تسميه نمودم اب انبار باسم حضرت افنان سدره مباركه جناب اقا ميرزا باقر باب اول در طرف شرقي باب بالا باب ثاني در طرف شرقي باب كريم يعني باسم جناب استاد عبد الكريم باب شمالي باب اشرف و باب اول غربي باب فضل و باب ثاني غربي باب امين و مقصود از اين اسماء اقا علي اشرف و اقا استاد عبد الكريم و اقا بالا و حضرت ابى الفضائل و جناب امين است اين اسماء بايد تا ابد الاباد ياد گردد و ذلك ما الهمنى به تراب مطاف ملاءالاعلى. ع ع

جناب استاد محمد علي – جناب اقا مهدي – جناب اقا محمد ابراهيم – جناب اقا ابو القاسم – جناب اقا نجف علي – جناب قنبر علي – جناب اقا رحمت الله – جناب استاد اسماعيل عبد البهاء

٢- هوالله
اي خوشبختان حمد خدا را كه بفيض اعظم موفق و بالطاف جمال قدم روحي لاحبائه الفدا مؤيد شديد و با نهايت عجز و نياز و در كمال تضرع و ابتهال به حظيرة القدس شتافتيد و در ان مقام مقدس به دست خويش هديه مطاف ملاءاعلى تربت نوراء بقعه مباركه گلهاي معطره كاشتيد و عبد البهاء نيز روحش و جان و دلش باشما بود پس چون بفيض باغباني در ان گلشن روحاني فائز گشتيد بايد شب و روز غايت شكرانيت بدرگاه حضرت احديت تقديم نمائيد و اعظم از اين انكه حامل چنين هديه اى از جائي به چنان جائي شديد ع ع

كتاب داستان دوستان بقلم أيادي امرالله ابوالقاسم فیضی ص ٧١ و ٧٢


طلوع کرمل(https://t.me/Tolo_E_Carmel)