حکایات امری و خاطرات مسجونین

یادداشت‌های از اوین

زندان اوین سالن سه آموزشگاه بودیم، روزی که وزیر اطلاعات وقت آقای یونسی آمده بودند اوین برای بازدید حدود ظهر اعلام کردند زندانیان آماده باشند نماز جماعت به قیادت جناب وزیر برگزار می‌شود و همه زندانیان که بالغ بر سه‌هزار نفر می‌شدند در سالن اجتماعات باید جمع شوند و مامورین آمدند و ناظر حرکت زندانیان بودند

ما در اتاق شماره۱۰ سالن۳ زندانی تحمل می‌کردیم که به اتاق اقلیت‌ها معروف بود و دوستان غیر مسلمان دیگر زندان همگی آنجا بودند و جمع خوبی داشتیم و مدیر اتاق من بودم و به مامورین گفتم غیرمسلمان هستیم، گفتند مسلمان و غیر مسلمان نداره همه باید بیایید و نماز بخوانید، گفتم آداب نماز ما متفاوته گفتند نماز اسلامی باید بخوانید گفتم من به اسلام به عنوان یک دین الهی اعتقاد دارم ولی باورمند دیانت بهائی هستم و نماز را مطابق آیین خودم بجا می‌آورم، مامور بسیار قوی هیکلی هم آنجا بود که با دو دست محکم زد به سینه من و گفت بیخود باید بیایید، ده‌متر شاید هم بیشتر عقب عقب رفتم از شدت ضربه، و آن فرد آمد داخل بند و با خشم همه را از اتاق بیرون کرد، من و کیوان تو راه با هم مشورت کردیم قرار شد با هم نماز بهائی بجا بیاوریم و ته ذهنم بوی دردسر را حس می‌کردم ولی یک راه بیشتر نبود وارد سالن شدیم و کنار آنجا دشتشویی بود رفتیم و وضوی بهائی گرفتیم و قانون این بود که زندانی در موقع خروج از سالن ملزم به پوشیدن لباس فرم زندان بود، سالن چند منظوره و برای ورزش هم از آن استفاده می‌شد و دارای موکت بسیار کثیفی بود که پهن کرده بودند و زندانیان روی آن به‌صف منتظر شروع نماز بودند، من و کیوان جان پیراهن‌های فرم را از تنمان در آوردیم و به‌عنوان زیرانداز استفاده نمودیم گوشه جنوبی سالن به‌نماز ایستادیم چندهزار نفر به‌سمت قبله مسلمین و دو نفر آن جلو به‌سمت عکا! معمولا مناجات شهادت حضرت رب اعلی و لوح احمد را ظهرها به‌همراه نماز زیارت می‌کردم و کیوان‌جان هم دعاهای مخصوص خود را داشتند که به همراه نماز تلاوت می‌کردند‌، همه مشغول شدیم و نماز و دعای ما بیشتر طول کشید و وقتی نماز ما تمام شد حلقه مامورین و زندانیان را در اطرافمان دیدیم، ما لباس‌ها را برداشتیم و پوشیده به سمت سالن محل زندگی به‌راه افتادیم، زندانیان گفتند صحنه بدیعی بود چند هزار نفر به‌سمت قبله اسلامی و فقط شما دو نفر به‌سمت قبله خودتان اونم اینجا در دل زندان اوین هیچ‌کسی نماز نمی‌خواند و همه به شما توجه داشتند، گفتند شما متوجه نشدید پس از پایان نماز ما، آقای یونسی آمدند کنار شما و چند نفر از مامورین قصد حمله داشتند و در مورد این‌که شما کی هستید با هم صحبت کردند و شما را به آقای یونسی معرفی کردند می‌گفتند شخص ایشان مانع حمله مامورین شدند و دستور دادند در عدم حضورشان هم کسی متعرض ما نشود و رفتند و از آن پس نماز جماعت برگزار می‌شد، اما فقط برای داوطلبین.


کانال ایقان(@iqaan)