ورقی از تاریخ امر – ۱۰۷ سال پیش در چنین روزی
خطابه حضرت عبدالبهاء در انجمن تياسفى ها
نيويورک ۴ دسامبر ١٩١۲
هوالله
نفوسى که خبر از عالم حقيقت و تتبع در کائنات ندارند اکتشاف حقايق نتوانند و تحرى حقيقت ننمايند. آن نفوس نظرى سطحى دارند جهل مجّسمند و تقليد محض، آنچه از آباء شنيده اند به آن معتقدند ابداً از خود نه دانش و هوش دارند و نه چشم و گوش، اعتماد بر حکايات و روايات نمايند و بر حسب افکار اجداد خويش رفتار کنند و همچو گمان نمايند که سلطنت الهيه حادث است چنين اعتقاد دارند که اين عالم وجود شش هزار ساله يا هشت هزار ساله است و پيشتر خدا خلقى و سلطنتى نداشته. اگر چنين باشد نعوذ بالله الوهيّت حادث است نه قديم و حال آنکه مادام خدا بوده خلق هم داشته مادام نور بوده مستنير هم بوده زيرا بدون مستنير، نور ظهور ندارد و بدون خلق، خالقى مثبوت نشود. الوهيّت مقتضى خلق است رازق بايد مرزوق داشته باشد تصور الوهيت بدون مخلوقات و کائنات مثل اين است که تصور سلطنتى بدون کشور و لشکر نمائيم پادشاه لابد کشور دارد. آيا ممکن است شخصى پادشاه باشد بدون مملکت و رعيّت؟ اين مستحيل است اگر وقتى بوده که نه لشکرى بوده و نه کشورى، چگونه مى توان گفت پادشاهى بوده؟ پس لابد حق خلق داشته در اين صورت چنانچه حقيقت الوهيت اول و آخرى ندارد خلق او نيز اولى و آخرى نداشته و نخواهد داشت هميشه خدا خالق و رازق بوده هميشه محيى و معطى بوده وقتى نبوده که صفات الوهيت و ربوبيت معطل بوده باشد ابداً تعطيل جائز نه. اين خورشيد به شعاع و حرارتش آفتاب است اگر تصور کنيم که وقتى آفتاب شعاع و حرارت نداشته بايد بگوئيم از اصل آفتابى نبوده مادام شعاع و حرارت نداشته شمس نبوده همين طور اگر بگوئيم وقتى خدا مخلوق نداشته و مرزوق نداشته بايد بگوئيم خلاقی نبوده و اين انکار قدمت و دليل بر حدوث ربويّيت است. اين واضح است که اين کائنات نامتناهى، اين کارخانۀ قدرت، اين فضاى غير متناهى و اين اجسام عظيمه شش هفت هزار ساله نيست خيلى قديم است. اما اينکه در تورات ذکر شش هزار سال است اين معنى دارد به ظاهر نيست زيرا مى فرمايد خدا در هفت روز آسمان و زمين را خلق فرمود با آن که قبل از خلق آسمان و زمين آفتابى نبوده شرق و غربى وجود نداشته، چگونه بدون آفتاب روز تحّقق يابد؟ پس معنى ديگر دارد…… همچنين مظاهر مقّدسۀ الهيه که مطالع فيوضات ربانيه اند هميشه بوده و هستند و آن مظاهر مقدسه به جهت چه ظاهر مى شوند حکمت و نتيجۀ ظهورشان اين است که در عالم انسانى صورت و مثال الهى ظاهر شود زيرا که حقيقت عالم انسانى حائز دو صورت است و داراى دو جنبه يکى صورت و مثال الهى است و ثانى جهت جسمانى و جنبۀ شيطانى، چه که غير از جسم، انسان را حقيقتى است که آن را قالب مثالى يا صورت و خلقت ملکوتى مى گويند در حينى که انسان مى گويد من ديدم من گفتم آن کيست که مى گويد من ديدم واضح است که او غير از جسم است وقتى که فکر مى کند مثل اين است که با خود مشورت مى نمايد معلوم است حقيقت ثانويه هست که با او مشورت مى کند جسم نيست که به انسان رأى ميدهد که اين کار را بکنم يا نه، مضرتش چيست و فوائدش چه؟ چه بسيار مى شود که انسان در امرى ارادۀ قطعى مى نمايد و بعد به اندک تأمل و فکر از آن امر منصرف مى شود چرا؟ به جهت اين است که با حقيقتى مشورت کرده و ملتفت مضّرت آن امر شده، لهذا از آن منصرف گشته. از اين گذشته در عالم رؤيا انسان سير مى کند و حال آنکه جسم اينجاست اما روح سائر در شرق و غرب دنيا آنکه سير مى کند کيست حقيقت ثانويه است شخص مرده است جسمش زير خاک است ولى روح انسان با او در خواب سؤال و جواب مى نمايد آن کيست که انسان با او سؤال و جواب مى کند او حقيقت ثانويه است. پس در انسان غير از جسم، حقيقت ديگر است. مثًلا جسد ضعيف مى شود اما آن حقيقت بر حالت واحد است جسم فربه مى شود و حقيقت بر حال واحد ماند، جسد ناقص شود و حقيقت بر حالت اوليه مشاهده شود جسم انسان در خواب مثل مرده است ولى آن حقيقت در سير و حرکت است ادراک دارد گفتگو مى نمايد و اکتشاف امورى مى کند. آن حقيقت قالب مثالى است و هيکل ملکوتى نه جسم عنصرى کاشف حقايق است و مدرک اشيا، اکتشاف علوم و فنون و صنايع مى کند قوۀ برقيه و سائر قوا را تسخير مى نمايد و با شرق و غرب عالم در آن واحد مخابره مى کند. واضح است که اين جسم و جسد نيست اگر جسد بود بايستى در حيوان هم نمونۀ اين کمالات باشد زيرا حيوان با انسان در جميع قوى مشترک است…..
ادامه بیانات مبارک را در خطابات حضرت عبدالبهاء جلد دوم صفحات ۳۴۲-۳۳۳ مطالعه فرمایید.⬇️
https://www.h-net.org/~bahai/areprint/ab/G-L/K/khitab2/Khatabat-i-Hadrat-i-Abdu’l-Baha2.doc
کانال طلوع کرمل(@Tolo_E_Carmel)