خاطره ای از حضرت ورقه علیا / به قلم جناب یدالله تبریزی

پس از تعمیر و تزیین قصر بهجی، حضرت ولی امرالله روزی حضرت خانم را با جمعی به قصر فرستادند. همین که حضرت ورقۀ مبارکه به محوّطۀ جلوی قصر رسیدند، از در بزرگ قصر که رو به حیفا است و باز شده بود وارد قصر شدند و چون قادر نبودند از پلّه های مرمری قصر بالا بروند، روی صندلی راحتی حصیری جلوس فرموده به اتّفاق یک نفر دیگر ایشان را به سالن قصر رساندیم. حضرت خانم به سالن قصر رسیدند با صدای بلند فرمودند، “یا حضرت بهاءالله، حضرت ولی عزیز امراللّهت صدمه به خود میزنند.” حضرت خانم از تعمیرات و تزیینات قصر مبارک فوق العاده مسرور و شاد بودند. مکرّر حضرت بهاءالله و حضرت عبدالبهاء را به یاد آورده صدا میکردند.

ادامه مطلب

مطالعه کتب مقدسه قبل

روحیه خانم داستان شیرینی درباره مطالعات انجیل و تورات خود نقل می‌کردند. ایشان روزی در ضمن صحبت با حضرت ولی امرالله عرض کردند که من هرگز تورات و انجیل را نخوانده‌ام.

ادامه مطلب

از خاطرات جناب طرازالله سمندرى ايادى عزيز امرالله

در عكا حضرت عبدالبهاء فرمودند ما در فكر بناى مشرق الأذكار عشق اباد و تعمير بيت مبارك شيراز و ترميم اطاق جمال مبارك بهمان صورت ايام مبارك كه بوده تا احباى و زائرين بهمان صورت كه بوده زيارت كنند .

ادامه مطلب

حکایتی از حیاط حضرت عبدالبهاء

ژولیت تامپسون، در امریکا، مشغول ترسیم شمایل حضرت عبدالبهاء بود که لوآ گتسینگر و می مکسوِل وارد کتابخانه شدند، از عرض اطاق گذشتند و به سوی محلّی رفتند که او نشسته بود و پشت سرش ایستادند.

ادامه مطلب

حکایتی در باره ایام صیام

«….بارها هیکل مبارک را در ایّام صیام به قدری ضعیف مشاهده نمودم که رقّت حاصل شد تا این که یک چنین روزی بنده را برای امری در بیرونی احضار فرمودند. در بیانات مبارک آثار کسالت و ملالت هویدا بود.
آهسته آهسته مشی می‌فرمودند. کم‌کم از پلّه‌های بیت مبارک به تأنّی بالا رفتند و آثار کسالت به اظهار انزجار و ملالت منجر گردید. سپس فرمودند:

ادامه مطلب