اثمار سدرهٔ وجود
“اثمار سدرهٔ وجود امانت و دیانت و صدق و صفا و اعظم از کل بعد از توحید حضرت باری جل و عز، مراعات حقوق والدین است”
حضرت بهاءالله
جناب میرزا مهدی اخوان الصفا
جناب میرزا مهدی اخوان الصفا در زادگاه خود شهر یزد به شغل بافندگی مشغول بودند و مختصر سواد خواندن و نوشتن هم داشتند در هنگامیکه در این شهر بلوا شد و جمعی از احبا جام شهادت نوشیدند جناب اخوان الصفا از دست اعداء جان به سلامت بردند و عازم کوی محبوب شدند
دو شاخه نسترن صورتی برای دختر کوچک
رضوانیه خانم تعریف می کردند که وقتی دختر کوچکشان مریض بود حضرت عبدالبهاء تشریف آوردند و دو شاخه گل نسترن صورتی به دخترک کوچک عطا فرمودند و در حالی که رو به مادر طفل کرده بودند با لحن شیرنشان که همیشه آن قدر پر از محبت وعشق بود، فرموند:
داستانی عبرت آموز از جناب ابوالفضائل گلپایگانی
19/11/2016
ابوالفضائل گلپایگانی
…اقامت جناب ابوالفضائل در آمریکا افزون از سه سال طول کشید. هرچند ممکن بود که آن جناب در آن اقلیم مستعد بیشتر بمانند و نتایج عظیمتر اخذ فرمایند، ولکن افسوس که وضع آب و هوا و غذای آنجا با حضرتش سازگار نبود. در اول برای ترتیب غذا و تهیه طعام ایرانی احمد سهراب از مصر عازم شد، معذلک چاره نشد و وضع مزاجی ایشان روز به روز بدتر شد.
یادداشتهای از اوین
زندان اوین سالن سه آموزشگاه بودیم، روزی که وزیر اطلاعات وقت آقای یونسی آمده بودند اوین برای بازدید حدود ظهر اعلام کردند زندانیان آماده باشند نماز جماعت به قیادت جناب وزیر برگزار میشود و همه زندانیان که بالغ بر سههزار نفر میشدند در سالن اجتماعات باید جمع شوند و مامورین آمدند و ناظر حرکت زندانیان بودند
حکایتی زیبا و آموزنده
مهماننوازی فقرا :
زیارت حسین
یکی از قدماء احباب به نام جناب آقا رضا سعادتی چنین حکایت کرده است :
در زمان مسلمانی در یزد بودم . روزی دو نفر از واعظین بالای منبر ذکر مصائب حضرت حسین را میکردند و من به ناله و زاری پرداختم و از عمق جان از برای زیارت روی دلجوی حسین ناله و شیون آغاز نمودم به قسمی که همه حاضرین را متأثّر و متألّم ساختم . روضهخوانی به پایان رسید و مجلس متفرّق شد . در کوچه یکی از آن دو واعظ مرا نزد خود خواند و از من پرسید :
حکایتی زیبا و آموزنده : مهماننوازی فقرا
روحیه خانم تعریف میکردند که در یکی از بازارهای دست دوم با زن و شوهر جوان آنتیک فروشی آشنا شدند که دکّان بسیار کوچکی داشتند .
زیارت حسین
یکی از قدماء احباب به نام جناب آقا رضا سعادتی چنین حکایت کرده است :
امورت را به حضرت بهاءالله واگذار
خانم نور خاطره شیرین و شنیدنی زیر را بیان نمودند:
من پس از ازدواج با سرهنگ عزت الله نور به شرف ایمان مشرف گشتم وقتی فرمان مطاع حضرت ولی امرالله به عموم احبای ایران دائر بر شرکت در نقشه مهاجرتی 45 ماهه صادر گردید من خیلی جوان بودم و همسرم با درجه ستوان یک در ارتش ایران خدمت می کرد .
تشبیه شمس حقیقت
میرزا محمد علی خان بهائی در روزهای نخست ایمان که بعد از مطالعه کتاب ایقان بود به علت پا درد و جراحی در بیمارستان کنار یک کشیش پروتستان بستری بود .